وصایت

معنی کلمه وصایت در لغت نامه دهخدا

وصایت. [ وَ / وِ ی َ ] ( ع اِ ) وصایة. پند و اندرز و نصیحت. || فرموده و فرمان و وصیت. ( ناظم الاطباء ) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت. ( کلیله و دمنه ). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- وصایت کردن ؛ وصیت کردن. ( ناظم الاطباء ).
وصایة. [ وَ / وِ ی َ ] ( ع اِ ) اندرز. ( منتهی الارب ). وصیت. ( اقرب الموارد ). || شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، وَصا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص )وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن. ( ناظم الاطباء ).
وصایة. [ وُ ی َ ] ( ع اِمص ) اسم است وصیت را. ( منتهی الارب ). وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وصیت شود.

معنی کلمه وصایت در فرهنگ معین

(وَ یا وِ یَ ) [ ع . وصایة ] (اِ. ) پند، نصیحت .

معنی کلمه وصایت در فرهنگ عمید

عملی که شخص به واسطۀ آن برای انجام اموری پس از مرگش سفارش می کند.

معنی کلمه وصایت در فرهنگ فارسی

وصیت، پند، اندر ، سفارش
(اسم ) عمل وصی کردن : ویک نفس بمنزل. وصایت است . ۲ - نصیحت . ۳ - وصیت سفارش .

معنی کلمه وصایت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] وصایت به معنای تعیین جانشین از سوی پیامبر یا امام (علیه السلام) می باشد.
«وصایت» در لغت، سفارش کردن است.
معنای اصطلاحی وصایت
این واژه اصطلاحی کلامی و فقهی است.
← در فقه
اینکه انسان، کسی را برای حفظ آنچه از خویش بر جای می گذارد، به وصایت تعیین کند، مقبول عقل و فطرت انسانی است و همه شریعت ها و دین ها آن را پسندیده اند.شریعت اسلام نیز برای وصایت حدود و قوانینی مشخّص برنهاده است.
وصایت پیامبران پیشین
...

جملاتی از کاربرد کلمه وصایت

ولایت بر اندام زیباش چست وصایت به بالای شانش درست
چون وصیت کنم به عشقْ تو را که مرا نوبتِ وصایت نیست
حائری صدر را وصی خود قرار داد و به پیشنهاد او سید محمد حجت کوه کمری نیز به وصایت وی برگزیده شد.
علی را بده امروز وصایت کز این بعد بود دور ولایت
باری دعا کنید و ز بهر دعا کنید زهاد مستجاب دعا را وصایتی
درگه رجعت ازحرم فخر عجم شه عرب بهر وصایت علی آراست منبر از قتب
و زاهد این حال را مشاهدت می‌کرد. چندانکه صبح صادق عرصه گیتی را بجمال خویش منور گردانید زاهد خود را ظلمت فسق و فساد آن جماعت باز رهانید و منزلی دیگر طلبید. کفشگری بدو تبرک نمود و او را بخانه خویش مهمان کرد، و قوم را در معنی نیک داشت او وصایت کرد و خود بضیافت بعضی از دوستان رفت. و قوم او دوستی داشت، و سفیر میان ایشان زن حجامی بود. زن حجام را بدو پیغام دادکه: شوی من مهمان رفت، تو برخیز و بیا چنانکه من دانم و تو
بس کن این آب را نشانی‌هاست تشنه را حاجت وصایت نیست