وصاف. [ وَص ْ صا ] ( ع ص ) وصف شناس. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). عارف به وصف. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بسیار وصف کننده. ( ناظم الاطباء ) : کمترین وصاف او خاقانی است کآسمان صاحبقران میخواندش.خاقانی.|| طبیب. ( المنجد ). پزشک. حریری آن را بر طبیب اطلاق کرده است. ( از اقرب الموارد ). وصاف. [ وَص ْ صا ] ( اِخ ) کویی است در نسف ( نخشب ). ( معجم البلدان ) : به کوی وصاف آن نامه را بزن عنوان به پیش نامه تو تا که خوازه بندم کوی.سوزنی. وصاف. [ وَص ْ صا ] ( اِخ ) لقب عبداﷲبن فضل اﷲ شیرازی صاحب تاریخ وصاف. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وصاف الحضرة شود.
معنی کلمه وصاف در فرهنگ معین
(وَ صّ ) [ ع . ] (ص . ) وصف کننده ، شناسنده وصف و بیان حال .
معنی کلمه وصاف در فرهنگ عمید
۱. وصف کننده، عارف به وصف و بیان حال. ۲. پزشک.
معنی کلمه وصاف در فرهنگ فارسی
شرف الدین عبدالله بن فضل الله بن عبدالله شیرازی ملقب به [ وصاف الحضره ] از ادبائ بزرگ قرن هشتم هجری و مورد عنایت سلطان غیاث الدین هشتمین حکمران مغول بود . اثر معروف وی کتاب تجزیه الامصار و تجزیه الاعصار است که بتاریخ وصاف موصوف است و ذیلی است بر جهانگشای جوینی . قبر وصاف در قبرستان کم وسعتی که میان حافظیه و هفت تنان در شیراز میباشد واقع شده است . وصف کننده، عارف بوصف وبیان حال، پزشگ هم گویند (صفت ) بسیار وصف کننده وصف شناس .
معنی کلمه وصاف در ویکی واژه
وصف کننده، شناسنده وصف و بیان حال.
جملاتی از کاربرد کلمه وصاف
بود وصاف او جامی دلش را برق غم بادا اگر حرفی نه در وصف رخ او از زبان جستش
رشحه ی کلک من از دفتر اوصاف او بر کف احباب گل در دل اغیار تیر
بیشتر بازیهای ایای اسپورتس در یک سال مشخص و سالانه عرضه میشوند. با این اوصاف، همانطور که ایای اسپورتس خریدار اصلی مجوزهای رسمی است، این ساده نیست که در یک بازه زمانی کوتاه چندین بازی از یک ورزش اما با مجوزهای مختلف منتشر شود: زمانی که فیفا ۹۸: در راه جام جهانی عرضه شد چندوقت بعد جامجهانی ۱۹۹۸ برگزار شد، یعنی همه اینها در سال ۱۹۹۷ توسط مدیر فیفا انجام شد.[نیازمند منبع]
خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود
با همه این اوصاف در مجموع ۵ فروند از این هواگرد ساخته شدهاست.
این دریغم میکشد کافکندهای اوصاف خویش در زبان عام و خاصان را زبان افکندهای
وصافی خود به رغم حاسد تا کی ترویج چنین متاع کاسد تا کی
بخش ششم: آیات ۲۲ تا ۲۴ این سوره میباشد که قسمت مهمی از اوصاف جمال و جلال خدا را بیان میدارد.
چو این اوصاف نیکو حصر کردم با خرد گفتم برین دعوی که برخیزد درین معنی چه فرمایی
شرح اوصاف گلم رهزن شده لیک بسته چشم و در گلشن شده
از مدح تو یک ز صد نگویم کاوصاف تو را نمیتوان عد
طلعتی بود مرا روشن وصافی چوماه تارتر از شبم از بس به رخ آمد کلفم