وشتن. [ وَ ت َ ] ( مص ) جستن. ( آنندراج ). رقص کردن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). رقاصی کردن. ( برهان ). رقصیدن. ( برهان ). جست وخیز کردن. ( ناظم الاطباء ). و مخصوصاً آن قسم رقصی که مخصوص دراویش است. ( ناظم الاطباء ) : یارم ز در درآمد وشتن کنید وشتن این خانه را ز وشتن گلشن کنید گلشن.قاسم انوار.رجوع به وشت شود.
معنی کلمه وشتن در فرهنگ معین
(وَ تَ ) (مص ل . ) رقصیدن .
معنی کلمه وشتن در فرهنگ عمید
چرخیدن، دور زدن، گردیدن، رقصیدن.
معنی کلمه وشتن در ویکی واژه
رقصیدن.
جملاتی از کاربرد کلمه وشتن
به خون باید نوشتن طغرل این یک مصرع بیدل هنوز از خاک مشتاقان حنایی میشود پایش
بباید داوریها در نوشتن که نیک و بد همه خواهد گذشتن
هر غزلم نامهایست صورت حالی در او نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
پس پیوسته به چیزی نوشتن مشغول باش، به خط گشاده و متین و سر بر بالا بههم دربافته و در نامهای که بسیار عرض و معانی باشد سخن دراز بکار مبر، چنانک گفتهاند مصراع؛
حروف الفبای عِبری در نوشتن خط عبری و نیز برخی نشانههای علمی و ریاضی بکار میرود.
تصدقت گردم فرموده ای نیاز خود را اظهار کن، مصرع: در حضرت کریم تقاضا چه حاجت است؟ نهفته میدانی و نگفته می خوانی. مصرع: من چگویم یک رگم هشیار نیست. حال که رای مبارک قرار گرفت چشم، می گویم و می سوزم، خطاب ثانی که سراپا مهربانی بود نیز زیارت شد. قربانت فراموش نکردم، مصرع: چه به خاطر گذرانم که تو از یاد روی. در کار عریضه نگاری بودم، مصرع: از یاد تو غافل نتوان بود زمانی. خاک بر سری که جز سرکار تو خیالی داشته باشد. بلی جای مبارکش بیش از آن خالی است که به گفتن راست آید یا به نوشتن درست نماید، از زبان شما و خود به لسان حال می گویم، فرد: