معنی کلمه وسیله در لغت نامه دهخدا
- وسیله جستن ؛ واسطه جستن در کار.
- وسیله دار ؛ متعلق و منسوب. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله داری ؛ علاقه. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله ساز ؛ مسبب : خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله سازی ؛ سبب سازی. ( ناظم الاطباء ).
- وسیله شدن ؛ سبب شدن.واسطه شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- وسیله قرار دادن ؛ سبب گردانیدن.
- وسیله کردن ؛ سبب کردن. علت قرار دادن :
وسیله رفتن خود رانرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.واله هروی.|| نزدیکی. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پایه ومنزلت نزدیک پادشاه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، وسیل ، وسائل. ( منتهی الارب ). || راه. || سامان. || چاره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. ( ناظم الاطباء ).