معنی کلمه وسط در لغت نامه دهخدا
وسط. [ وَ س َ ] ( ع ص ، اِ ) چیزی که میانه باشد، یعنی متوسط بود در طول و قصر و فربهی و لاغری و دیگر کیفیات. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). معتدل. ( اقرب الموارد ): شی ٔوسط؛ چیزی میانه ، نه زشت نه نیکو. ( منتهی الارب ). میانه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). هر چیزی که نه خوب باشد نه بد نه زیاد باشد نه کم نه کوتاه نه دراز نه لاغر نه فربه. ( ناظم الاطباء ).
- وسطالشی ؛ مابین دو طرف آن چیز، اسم است. ( منتهی الارب ).
|| راست و اعدل از هر چیزی. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). قال اﷲ تعالی : و جعلناکم امة وسطاً ( قرآن 143/2 )؛ ای عدلاً خیاراً. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || اسم چیزی است که دروسط واقع شود، مثل انگشت وسطی. ( غیاث اللغات ). || پسندیده و برگزیده. ( مهذب الاسماء ). ج ، اوساط. ( مهذب الاسماء ). پسندیده. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
- وسطالسماء ؛ یکی از اوتاد اربعه منجمین. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ).
|| مرکز و میان حقیقی چیزی. ( ناظم الاطباء ). میانه که عبارت است از میان حقیقی و مرکز. ( غیاث اللغات ). || ( اصطلاح منطق ) نزد منطقیین همان حد اوسط است که آن را واسطه در تصدیق نیز خوانند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). همان سخنی که مقترن است با «زیرا که »، مثلاً هرگاه بگوئیم جهان حادث است ، زیرا که جهان متغیر است پس جمله «زیرا که جهان متغیر است » وسط نامیده میشود. ( تعریفات سید جرجانی ). || ( اصطلاح ریاضی ) عدد دوم از اعداد سه گانه متناسب را وسط خوانند و سومی از اعداد چهارگانه متناسب را وسطین. قاضی رومی در شرح ملخص گوید: وسط در عدد آن است که نسبت یکی از دو طرف عدد مانند نسبت آن است به طرف دیگر آن و واسطه عددی آن است که نصف مجموع دو طرف متقابل آن باشد مانند چهار، چهار وسط است میان سه و پنج و نصف مجموع سه و پنج است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح هیأت ) اهل هیأت وسط را بر چند معنی اطلاق کنند. یکی بر قوس مخصوص و دیگر بر حرکت آن قوس و بر هر حرکت ملایم و معتدل. عبدالعلی بیرجندی در شرح تذکره به این معانی تصریح کرده است. و برای شرح و بسط این معانی رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.