وسایط. [ وَ ی ِ ] ( ع اِ ) وسائط. ج ِ وسیطة. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. ( فرهنگ فارسی معین ). - وسایط نقلیه ؛ هر وسیله موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند. || ( اصطلاح صوفیه ) اسبابی که به تعلق کردن آن به مراد رسند. ( فرهنگ فارسی معین از تاریخ تصوف تألیف غنی ص 657 ).
جمع واسطه یاوسیط (اسم ) ۱- جمع وسیطه .توضیح در تداول فارسی جمع ((واسطه ) ) گرفته شود. ۲- اسبابی که بتعلق کردن آن بمراد رسند.
معنی کلمه وسایط در ویکی واژه
وسیطه ؛ واسطهها.
جملاتی از کاربرد کلمه وسایط
تجلی چون نماید اسم باسط بعبدی اوست در بسط از وسایط
اعیان جمله اشیا کاید ز علم یا عین میدان یقین وسایط اسما بود همیشه
چون کشش از حد و غایت درگذشت هم وسایط رفت و هم اغیار شد
حسن تکلیف این وسایط را سبب شد وگرنه بید می دادت رطب
وسایط هر چه کمتر اشرفست او ز لفطف حق وجودش الطف است او
هر چ در عالم ملک و ملکوت پدید میآید جمله بوسایط پدید میآید الاوجود انسانی که ابتدا روح او باشارت «کن» پدید آمد بیواسطه و صورت قالب او تخمیر هم بیواسطه یافت که «خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحا» و در وقت ازدواج روح و قالب تشریف «و نفخت فیه» بیواسطه ارزانی داشت و اختصاص اضافت «من روحی» کرامت فرمود یعنی «روح حی بحیونی». چنانک ایجاد وجود روح از امر او بود اضافت وجود روح هم بامر خود کرد که «من امر ربی». چون ایجاد حیات روح از صفت محییی حق بود اضافت هم بحضرت کرد که «من روحی» و این دقیقهای عظیم است.
جریری گوید: الرجاء طریق الزهاد والخوف سلوک الابطال. و هم وی گوید: رویة الاصول باستعمال الفروع و تصحیح الفروع بمعارضة الاصول و لاسبیل الی المقام بمشاهدة الاصول الا بتعظیم ما عظم اللّه من الوسایط و الفروع. و هم جریری گفته: التصوف عنوة و لا صلح.