وساده

معنی کلمه وساده در لغت نامه دهخدا

( وسادة ) وسادة. [ وَ / وِ / وُ دَ ] ( ع اِ ) بالین. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تکیه جای. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || متکا. ( ناظم الاطباء ). نازبالش. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بالش. ( مهذب الاسماء ). مخده. || بستر و خوابگاه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || مسند و تخت و اورنگ. ( ناظم الاطباء ) : اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جز بر سده سیادت و وساده حشمت او صورت پذیر نیست. ( مرزبان نامه چ تهران 1317 ص 8 ).
کآشنا بودند وقت کودکی
بر وساده ی ْ آشنایی متکی.مولوی.تو آن یگانه دهری که بر وساده حکم
به از تو تکیه نکرده ست هیچ صدرنشین.سعدی.

معنی کلمه وساده در فرهنگ معین

(وِ دَ یا دِ ) [ ع . وسادة ] (اِ. ) ۱ - مخده ، بالش . ۲ - بستر، خوابگاه . ۳ - مسند، اورنگ ، ج . وسادات .

معنی کلمه وساده در فرهنگ عمید

بالین، پشتی، نازبالش.

معنی کلمه وساده در فرهنگ فارسی

بالین، پشتی، نا بالش، وسادات ووسائدجمع
(اسم ) ۱- مخده بالش . ۳- بستر خوابگاه . ۴- مسند اورنگ ((اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسد. سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست . ) ) جمع : وسادات .

معنی کلمه وساده در ویکی واژه

وسادة
مخده، بالش.
بستر، خوابگاه.
مسند، اورنگ ؛
وسادات.

جملاتی از کاربرد کلمه وساده

پی راحت ز مرکب شد پیاده دراز افتاد بی مهد و وساده
انبیا ز آسمان پیاده شدند از وساده به سوی ساده شدند
هر جا که رایت از در تدبیر در شود تقدیر بر وساده حکمش مکان دهد
بنشین به چار بالش سرمد به کام دل گر زان که بر وساده ی حق متکای تست
تو آن یگانهٔ دهری که در وسادهٔ حکم به از تو تکیه نکردست هیچ صدرنشین