وسائط
معنی کلمه وسائط در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه وسائط
در نحر معارف از ولائد بندیم وسائط الفلائد
پس این هر دو طایفه از اصحاب میمنه و اصحاب مشأمه را در خلافت مرتبهٔ اظهار صفات لطف و قهر حق داده اند اما بواسطه، تا مستوجب بهشت و دوزخ گشته اند که بهشت صورت رحمت حق است که از صفات لطف است و دوزخ صورت عذاب حق است که از صفات قهر است و عقل را ادراک این صفات از پس حجب وسائط برخورداری داده اند و حدّ او و کمال اوتا اینجا بیش نیست که ساحل بحر علم است و ورد وقت او برین ساحل «ربّ زدنی علماً» است او را بلجّهٔ دریای معرفت حقیقی. راه نیست زیرا که آنجا راهبر بی خودی است و سیر در آن دریا بقدم فنا توان کرد و عقل عین بقاست و ضدّ فنا پس در آن دریا جز فانیان آتش عشق را سیر میّسر نگردد و این طایفه سیّم اند السّابقون السّابقون اولئک المقرّبون» نسبت نامه ایشانست:
پس شکر منعم حقیقی، که حضرت آفریدگار و مقصود از بیان است آن است که همه نعمتها را از او دانی و او را منعم و ولی خود شناسی و همه وسائط را مسخر و مقهور او یقین داشته باشی و اگر کسی دیگر با تو نیکی کند چنین کند چنین دانی که خدای دل او را مسخر فرموده که به آن نیکی اقدام نموده و او را خواهی نخواهی بر این داشته و کسی که این را فهمید و اعتقاد کرد، یک رکن شکر را به جا آورده بلکه بسا باشد که همین را شکر گویند و این «شکر قلبی» است.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً هذا خطاب من اسقط عنه الرسوم و الوسائط.
قوله تعالی: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا اوّل گفت: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، و در آخر گفت: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً، و در میان گفت: اتَّقُوا اللَّهَ سرّ ترتیب این کلمات آنست که بنده قصد اعتصام داشت به اللَّه، و راه آن جز تقوی نیست، و حقیقت تقوی تحصیل طاعاتست، و تحصیل طاعات جز بکتاب و رسول نیست که بِحَبْلِ اللَّهِ عبارت از آنست. میگوید: دست در بِحَبْلِ اللَّهِ زنید، تا بتقوی رسید، و از تقوی باعتصام او رسید، و از اعتصام بتوکل رسید، و از توکل باستسلام رسید، و بنده چون باستسلام رسید از وسائط مستغنی شد و بحق قائم گشت، فهو الّذی قال اللَّه عزّ و جلّ فیه: «فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر» الحدیث...
قوله تعالی و تقدّس: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اینت نداء کرامت، و اینت خطاب با لطافت. اینت نظم بر آفرین، و بر دلها شیرین، آشنایی را سبب، و روشنایی را مدد. ایمن کردن از دوری، و اجابت را دستوری. میگوید: ای شما که مؤمنانید، و رسالت را شنیدید، و گردن نهادید، و واسطه پسندیدید، اتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خدای، بپرهیزید از خشم او، و بیندیشید ازو، که همه ازو: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. در عالم بمهربانی و بندهنوازی که چنو امید عاصیان بدو، درمان بلاها ازو، فخر کردن نه مگر بنام او، و بر آسودن نه مگر بنشان او، رستگی و پیوستگی نه مگر بهدایت و رعایت او، اینست که گفت جلّ جلاله: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وسیلت نزدیکیست، و نزدیکی سبب پیوستگی و رستگی است. وسیلت آن وسائط است که میان بنده و مولی دوستی را نشانست، و سبب اتصال میان ایشان عیانست. آن چیست که وصلت و اتصال بآنست؟
فارِس گوید توحید بیفکندن وسائط بود بوقت غلبۀ حال و باز آمدن با آن در وقت احکام و بدانستن که نیکوئی بنگرداند اقسام را از شقاوت و سعادت.
و گزیدهترین فرزندان آدم، صفی انبیا و رسل را تقدیر کرد و چون آن طایفه میان معبود و عباد و میان خالق و مخلوقات، وسائط آمدند، نفوس ایشان را در کمال تجرّد و در ترفّع به درجه ای تقدیر فرمود کی به صورت با خلق باشند و به صفت با حقّ -جَلَّ جلالُه- تا آنچ از حقیقت حقّ است، اقتباس کنند و به خاصّیت نور نبوت ببینند، خلایق را بدان ارشاد و هدایت واجب دارند و از غوایت و ضلالت تحرّز فرمودن از لوازم شمرند، تا از غمرات جهل و تیه تحیّر به ساحل نجات و شطّ رشد بنشانند و از درجهٔ حیوانی به حدّ نطق و صفت انسانی مخصوص گردند و پس از طبقهٔ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتاند، و اندر راه معنی به رسل و انبیا نزدیک، و فرق میان آن طایفه و طبقهٔ انبیا بیش از آن نیست که نبی در یک حال به صفت با حقّ تواند بود و به صورت با خلق، و ولی را مشغولی به حقّ از مشغولی به خلق مانع آید و دیگر آنک نبی مأمور بود به دعوت و ارشاد و ولیّ از آن جمله معاف، به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود؛ چه به هر وقت و در هر قرن، بعثت رسل و قاعدهٔ رسالت تعذّری دارد، امّا به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصوّر تواند بود تا چون خلایق بر احوال و اقوال و حرکات و سکنات ایشان وقوف یابند و از عالم صورت، روی به عالم معنی آرند و معلوم ایشان گردد کی بیرون این جهان صورت نمای بیمعنی، عالمی دیگرست کی آدمی را از جهت آن آفریدهاند تا درین عالم، زادِ راه آن عالم بسازد و استعداد اتّصال بدان، خود را حاصل کند و اگر بدرجهٔ ملایکهٔ روحانی نتواند رسید از درجهٔ بهائم و طبقهٔ حیوانی ترفّع گیرد ٭
الوسائط: اسبابی که به تعلق کردن آن به مراد رسند.
و گفتند ایشان را که اسْمَعُوا ای افهموا، و قیل اعقلوا و اعملوا به معنی آنست که پیغام ما بنیوشید و دریابید، و بآن کار کنید. ارباب معانی گفتند سخن که شنیدنی بود اول بسمع بنده فرو آید، آن گه بمنزل فهم رسد تا بداند، آن گه بمرکز عقل رسد تا دریابد، پس اگر اقتضاء عمل کند بنده بدان عمل آرد، پس رتبت اول سماع است و رتبت آخر عمل. آن کس که تفسیر اسْمَعُوا اعملوا بکرد بآخر مراتب نگرست و آن کس که افهموا معنی نهاد یا اعقلوا ببعضی وسائط نظر کرد.