معنی کلمه وزن در لغت نامه دهخدا
- وزن خالص ؛ وزن شی بدون محاسبه وزن ظرف. وزن مظروف. ( فرهنگ فارسی معین ).
- وزن مخصوص ؛ ( اصطلاح فیزیک ) سنگینی جرم یک سانتیمتر مکعب از هر جسم. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| مقابل و ناحیه چیزی. گویند وزن الجبل ؛ ای حذاؤه و ناحیته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). زنة الجبل نیز مثل آن است. ( منتهی الارب ). || درهم وزن ؛ به نصب و رفع وزن ، درهم باسنگ. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || برابر چیزی : هو وزنه و زنته ؛ او برابر آن است. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
- راحج الوزن ؛ کامل خرد و تمام رأی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
|| تطبیق کلمه ای با کلمه مقیاس یا دو کلمه و بیشتر با هم. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح عروض ) عبارت است از تقطیع. ( اقرب الموارد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح صرف ) مقابله حروف اصلی کلمه ای با فاء و عین و لام است. رضی در شرح شافیه گوید: هنگامی که میخواهی کلمه ای را بسنجی از حروف اصلی آن به فاء و عین و لام تعبیر میکنی یعنی درجای حروف اصلی آن این حروف را میگذاری ، چنانکه میگویی ضرب بر وزن فعل است. و مازاد بر سه حرف را اگر رباعی باشد با لام دوم وزن کنند، چنانکه گویی جعفر بر وزن فعلل است. و با لام سوم وزن کنند اگر خماسی باشد، چنانکه گوئی سفرجل فعلّل است. و از حروف زاید به همان حروف زائد تعبیر شود، مثلاً مضروب بر وزن مفعول است. وزن کردن در میان صرفیان دو نوع است ، یکی آنکه میزان را تابع موزون سازیم در اصل احتمال حرکات و سکنات بی تغییر جوهر حروف ، پس گوئیم قال بر وزن فعل است به سکون عین و رمی بر وزن فعل است به سکون لام. دوم آنکه موزون را تابع میزان سازیم در احتمال حرکات و سکنات با تغییر جوهر حروف ، چنانکه گوئیم قال بر وزن فال است و رمی بر وزن فعا به قلب عین میزان در قال و قلب لام میزان در رمی ، اما قسم اول اعرف و اشهر است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).