ورقاء

معنی کلمه ورقاء در لغت نامه دهخدا

ورقاء. [ وَ ] ( ع ص ) مؤنث اورق. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اورق شود. || ( اِ ) گرگ ماده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کبوتر. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). کبوتر که رنگ آن به سبزی زند و نفس را به آن تشبیه کنند. ( از اقرب الموارد ). || فاخته.( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). ج ، وَراقی ̍ یا وَراقی.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درختی است کوچک و معروف که بلندی آن از قامت انسان بالاتر است برگ گرد و پهن و نازک و نرم دارد. ساق آن تیره رنگ و برگ آن سبز است. همه چارپایان آن را بخورند و نسبت بدان ورقاوی است. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح صوفیه ) ورقاء عبارت است از نفس کلی که قلب عالم است و لوح محفوظ و کتاب مبین از آن معنی میگرددو گاهی اطلاق کرده میشود بر لوح. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از لطایف ). رجوع به تعریفات سید جرجانی شود.

معنی کلمه ورقاء در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - کبوتر ماده . ۲ - فاخته .

معنی کلمه ورقاء در ویکی واژه

کبوتر ماده.
فاخته.

جملاتی از کاربرد کلمه ورقاء

عمویش «ابواحمد عبدالله بن محمد بن ورقاء الشیبانی» نیز شاعر بود.