ورزم. [ وَ رَ ] ( اِ ) آتش باشد که به زبان عربی نار گویند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ) : تیر پرتاب تو در دیده بدخواه تو باد تا بود راستی تیر کج از تاب ورزم.سوزنی ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ).
معنی کلمه ورزم در فرهنگ معین
(وَ رَ ) (اِ. ) آتش ، نار.
معنی کلمه ورزم در فرهنگ عمید
آتش، شعلۀ آتش، گرمی آتش.
معنی کلمه ورزم در فرهنگ فارسی
( اسم ) آش نار : تیر پرتاب تو در دید. بد خواه توباد تا بود راستی تیر کج ازتاب ورزم . ( سوزنی )
معنی کلمه ورزم در ویکی واژه
آتش، نار.
جملاتی از کاربرد کلمه ورزم
امیرآباد یا آبادی زورزمندشماره موتور۵۲ روستایی در دهستان جغتای بخش مرکزی شهرستان جغتای استان خراسان رضوی ایران است.
آرازیاش یکی از قبیلههای سرزمین ماد میباشد که احتمال میرود در منطقه کنونی آورزمان در همدان واقع شدهباشد. این منطقه جز مناطق شرقی سرزمین ماد محسوب میشد و در اثر حملات مکرر آشور مورد غارت و ویرانی قرار میگرفت
تا گردش افلاک بود مهر تو ورزم آری مگر آن روز که افلاک نگردد
بدنیا تا زیم عشق جمال تو بجان ورزم کنم چون روی در جنت بود آنجا مقامی لک
ارسلان فلاح صفائی پورزمانی نماینده از حوزه کرمانشاه استان کرمانشاه در مجالس اول و دوم و سوم شورای اسلامی بود.
چون دوستی روی تو ورزم به نیاز مگذار به دست دشمن دونم باز
من و تخیل حسنت، چه یار بهتر ازین؟ بغیر عشق چه ورزم؟ چه کار بهتر ازین؟
از اول گرانمایه خاقان چین به زیر نگین داشت خاورزمین
من مهر تو ورزم تو خوری خون دل من زنهار که این خوی بد از دست رها کن
اصفهان در روزگار شاه عباس اول تا مرگ شتر از همهٔ شهرهای خاورزمین بوده است. در آن روزگار، با افزوده شدن کویهای (محلات) چهارگانهٔ (عباسآباد، جلفا، گبرآباد (اصفهان) و اسپهان) نمای پایتخت صفوی از قسطنطنیه هم بزرگتر بود. شهر اصفهان در روزگار اوج شکوه خود ۱۳۷ کاخ، ۱۶۲ مسجد، ۴۸ مدرسه، ۲۷۳ حمام و ۱۲ گورستان داشت،
از فیلمهایی که وی در آنها نقش داشته است، میتوان به تمام آنچه بدان عشق میورزم، بازیافت و حدود پروردگار اشاره نمود.
به خرج کردن اوقات چون نورزم بخل؟ که پاسبانی وقت است طاعتی که مراست
من کیستم که ورزم سودای چون تو باری حیف أبدم که گردی مشغول خاکساری
من نهانی عشق ورزم با دل آن تندخو از برای عبرت خلق آشکارم میکشد
این روستا زادگاه میرزا قهرمان خان پاکبین آورزمانی از شعرای نوگرای دوران مشروطه است که دیوان اشعار او در سال ۱۳۸۴ توسط محمد حسین فروغی به چاپ رسید.
کسی کو جان من باشد چه با او دوستی ورزم؟ نباشد دوستی با او که خود را دوست میدارم