وردان. [ وِ ] ( اِ ) دانهای [ دانه های ] سخت را گویند که از اعضای آدمی برمی آید و به عربی ثؤلول میگویند. ( ناظم الاطباء )( برهان ) ( انجمن آرا ). آن را به فارسی ژخ گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آژخ. زگیل. ( فرهنگ فارسی معین ). وردان. [ وِ ] ( اِ ) ج ِ ورد. شاگردان و مریدان. ( برهان ). رجوع به ورد شود. وردان. [وَ ] ( ع اِ ) بنت وردان. رجوع به «بنت وردان » شود. وردان. [ وَ ] ( اِ )وردنه. اطاقی که جلو آن باز باشد. ( ناظم الاطباء ). وردان. [ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی ، در 9 هزارگزی باختری سلماس ، دارای 320 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
معنی کلمه وردان در فرهنگ معین
(وِ ) (اِ. ) زگیل .
معنی کلمه وردان در فرهنگ عمید
آزخ، زگیل.
معنی کلمه وردان در فرهنگ فارسی
پادشاه اشکانی پسر اردوان سوم که در زمان او جنگ خانگی شروع شد و تاریخ پارت در این دروه مملو از منازعات داخلی است . بین وردان و گودرز دو پسر اردوان جدال برپابود تا بالاخره وردان که در سال ۴٠ میلادی بتخت سلطنت جلوس کرده بود در سال ۴۶ م . با مکر و حیله بقتل رسید . زگیل، آزخ دهی است از دهستان کره سنی بخش شاهپور شهرستان خوی در ۹ هزار گزی باختری شاهپور
معنی کلمه وردان در فرهنگ اسم ها
اسم: وردان (پسر) (فارسی) (تلفظ: verdān) (فارسی: وِردان) (انگلیسی: verdan) معنی: شاگردان، مریدان، ( اَعلام ) ( = بَردان ) : شاه اشکانی [، میلادی]، که به دست هواداران گودرز کشته شد
معنی کلمه وردان در دانشنامه آزاد فارسی
وَردان (یا: اشک نوزدهم ) شاهنشاه اشکانی (۳۹/۴۰ـ۴۷م). وردان که در استانی دور اقامت داشت، پس از کشته شدنِ اردوان به دست دیگر پسرش، گودرز و بر تخت نشستن او، به دعوت مجلس مهستان برای نشستن بر تخت خود را به پایتخت رساند. گودرز ناگزیر به شرق رفت و به زودی با سپاهی از هیرکانی رو به سوی پایتخت نهاد. در این هنگام گودرز از توطئه ای در سپاه اشکانی آگاهی یافت و وردان را در جریان امر گذاشت . سپس دو برادر صلاح در این دیدند که از در آشتی درآیند. در نتیجه سلطنت وردان از سوی گودرز نیز به رسمیت شناخته شد. نخستین برنامۀ وردان این بود که سلوکیه را دوباره به فرمان خود درآورد. ظاهراً این پیروزی در ۴۳/۴۴م به دست آمد. وردان می خواست که جنگی تازه با رومیان راه بیندازد، اما پس از ۶-۷ سال فرمانروایی در شکارگاه کشته شد. آخرین سکۀ او در ۴۷م زده شده است . این وردان را نباید با وردان پسر بلاش که بر پدر شورید و از ۵۵ تا ۵۸م فرمان راند، اشتباه کرد.
جملاتی از کاربرد کلمه وردان
تهی دست مردان پرحوصله بیابان نوردان بی قافله
شور عشق از فتنهآهنگان قانون دماغ شرم حسن از سایهپروردان مژگان ادب
و قول افلاطوناندر علم و ارادت خدای آنست که گفت: نگوییم که مر فاعل اول را خواست یا نخواستست، از بهر آنک خواست را او پدید آورداندر نفس، و روا نباشد گفتن که خدای مر خواست را بخواستی دیگر پدید آورد، که اگر چنین باشد مر آن خواست اولی را نیز بخواستی دیگرباید که پدید آورده باشد، آنگاه خواستیها بی نهایت شود، و خواست آخری پدید نیاید، و چو خواست مر نفس راست و نفس معلوم است، روا نباشد که مبدع نفس را ، که خواست مر او راست خواست باشد.
عمرموزون کؤچی بوردان گچیپدی
معانی از صور خوانی نه معنی را صوردانی به باقی بینی از فانی به عقبا بینی از دنیا
فکر زاد راه طلب، رسم ره نوردان نیست بس بود شکسته دلی، با درست پیمانی
رهنوردان طلب بال و پر یکدگرند موج را موج دگر سلسله جنبان گردد
عجب تر آنکه بعد از مرگ مردان زنان بر شیوهٔ همت نوردان
- هیچ چیز، دانش را، چون سپردن آن بکسان در خوردانش حفظ نکند.
با حیاتر گو سخن با نازپروردان خلد با ادبتر زن قدم در جنت پروردگار