ور رفتن

معنی کلمه ور رفتن در لغت نامه دهخدا

وررفتن. [ وَرْ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، کاویدن. کند و کاو کردن. || انگولک کردن. بازی کردن و دست زدن بسیار به چیزی. || دست به سر و کول کسی کشیدن. ملاعبه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): مدتی با دخترک وررفت.

معنی کلمه ور رفتن در فرهنگ معین

(وَ. رَ تَ ) (مص ل . ) بازی بازی کردن ، با چیزی خود را مشغول کردن .

معنی کلمه ور رفتن در فرهنگ عمید

با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دست کاری کردن.

معنی کلمه ور رفتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - باچیزی خود را مشغول داشتن وبدان کند و کاو کردن : دستش بی اراده مثل یک عادت یا یک عکس العمل با پوز. راسو ورمیرفت آنرا فشار میداد ... ۲ - دست بسر و کول کسی کشیدن ملاعبه کردن : مدتی با دخترک ور رفت .

معنی کلمه ور رفتن در ویکی واژه

بازی بازی کردن، با چیزی خود را مشغول کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه ور رفتن

تحیرم جرس شوق کاروان که دارد که شور رفتن دل می‌چکد ز تار نگاهم
به پیش من هزاران بار بهتر که یک جو زیر بار زور رفتن
به کوه بیستون بی‌ره‌نمایی شبانه با دو چشم کور رفتن
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهای آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزی او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوی او.
و نیمه این ماه نامه‌ها رسید از لهور که احمد ینالتگین با بسیار مردم آنجا آمد و قاضی شیراز و جمله مصلحان در قلعه مندککور رفتند و پیوسته جنگ است و نواحی می‌کنند و پیوسته فساد است. امیر سخت اندیشه‌مند شد که دل مشغول بود از سه جانب بسبب ترکمانان عراقی و خوارزم و لهور بدین سبب که شرح کردم.
دو رویه زیر نیش مار خفتن سه پشته روی شاخ مور رفتن
برهنه زخم‌های سخت خوردن پیاده راه‌های دور رفتن
گران نبودم بر طبع دوستان هرگز بزور رفتن و دیر آمدن مه عیدم
تا بلاد دور رفتند این دو شه عشق یک کرت نکردست این گنه
چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان