ودایع

معنی کلمه ودایع در لغت نامه دهخدا

ودایع. [ وَی ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ودیعه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).امانتها. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ودیعه شود.
- ودایع آفریدگار ؛ رعایا. رعیت ها. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| ج ِ ودیع. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ودائع شود.

معنی کلمه ودایع در فرهنگ معین

(وَ یِ ) [ ع . ودائع ] (اِ. ) جِ ودیعه ، امانت ها، سپرده ها.

معنی کلمه ودایع در فرهنگ عمید

= ودیعه

معنی کلمه ودایع در فرهنگ فارسی

جمع ودیعه
( اسم ) جمع ودیعه ( ودیعت ) . یا ودایع آفریدگار ( پروردگار خدا ) . رعایا رعیتها : ورعایا که ودایع آفریدگارندمرفه و آسوده خاطر توانند زیست .

معنی کلمه ودایع در ویکی واژه

ودائع
جِ ودیعه ؛ امانت‌ها، سپرده‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه ودایع

فکرت اندر صنایع صمدی در نبوت ودایع احدی
قمر مگو که یکی از ودایعِ حق بود قمر مگو که یکی از بدایع چین بود
گفت: ودایعی از مردمان نزد من است. و دوست تو مرا ناگزیر خواهد کشت. آیا توانی رهایم کنی تا با نزدیکانم وداع کنم و ودایع مردم بدیشان سپارم و درباره ی دیون خویش وصیت کنم، خداوند را کفیل گیرم که بازگردم.
آن مهمتر عالم آفتابی بود که مشرقش مکه بود و مغربش یثرب بود، کسوفش در غار بود، لیکن آن کسوفی بود که در آن کسوف صد هزار ودایع لطایف را کشوف بود، بر پیشانی مجد او این عصابه اکرام بود که: «لَعَمْرُکَ»، بر آستین عهد او این طراز اعزاز بود که: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، بر در سرا پرده سرّ او این رایت ولایت بود که: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» فرش رسالت آن مهتر از شرق عالم تا بغرب عالم بیفکنده، بساط نبوّت او از قاف تا بقاف بگسترده، اعلام ظلام کفر بظهور او نگونسار گشته، سریر سرور سرّ او از عرش بنات النّعش برتر نهاده، در جمله و تفصیل اوّل همه همّت او، میانه همه حرمت او، بآخر همه سوز امّت او.
برای حفظ رعایا ودایع یزدان نمود صدر فلک قدر را ملک تعیین
باز دادند در یکی ساعت بتو اعدا ودایع بسیار