وداعی

معنی کلمه وداعی در لغت نامه دهخدا

وداعی. [ وِ ] ( ص نسبی )منسوب به وداع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وداع شود.

معنی کلمه وداعی در فرهنگ فارسی

منسوب به وداع

جملاتی از کاربرد کلمه وداعی

تاکی چو جرس دل به تپیدن بخراشم در ناله‌ام آغوش وداعیست اثر را
خیز و وداعی بکن ایام را از پس‌ِ دامن فکن این دام را
مرنج ار وداع تو ناکرده رفتم که از خویش رفتن وداعی ندارد
بیابانگرد در رقابت‌های جهانی ۲۰۱۳ در بوداپست، مجارستان بعد از پیروزی در برابر حریفانی از اسلواکی و اوکراین به مصاف فرنگی کار کشور میزبان رفت. وی در مصاف با تاماس لورینز مجارستانی ۲ بر ۰ باخت. در ادامه لورینز نیز نتوانست به رقابت نهایی راه یابد تا افشین بیابانگرد وداعی تلخ با رقابت‌های قهرمانی جهان در مجارستان داشته باشد.
اگر بمحفل مستان شبی کنند سماعی کنند اهل تصوف زوجد و حال وداعی
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
کرد با ثروت وداعی سوزناک گفت کای سرمایهٔ عیش و سرور
آن شوخ جفا پیشه که هیچم بوداعی ننواخت دم رفتن و از شهر بدر رفت
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
برفعت در تجلّی بوداعیان ز نور آفرینش جمله حیران
ز کف بگذاشت موی آن پری را وداعی داد جنگ سرسری را