وخم

معنی کلمه وخم در لغت نامه دهخدا

وخم. [ وَ ] ( ع ص ) مرد گران و ناموافق. ج ، اوخام ، وِخام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وخوم. || ( بلد... ) شهر ناموافق و ناسازگار برای سکنا. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) چیره شدن در نبرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).به گرانی کسی را غلبه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
وخم. [ وَ خ َ ] ( ع اِ ) بیماریی است مانند باسور که در فرج ناقه پیدا گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیماری است مانند بواسیر که در فرج ماده شتر پدید آید. || ( مص ) گرفتار تخمه شدن. ( ناظم الاطباء ).
وخم. [ وَ خ ِ ] ( ع ص ) مرد گران. ( ناظم الاطباء ). مرد گران سنگ و ناموافق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، اوخام ، وخام. ( ناظم الاطباء ). وَخامی ̍. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بدگوار. ( نطنزی ). ناگوار. ( غیاث اللغات ). سنگین. ثقیل. ( یادداشت مؤلف ). ناسازگار. ( غیاث ). ناموافق. ( منتهی الارب ) :
برج بادی ابر سوی او برد
تا بخارات وخم را بردرد.مولوی.نیست زندانی وحش تر از رحم
ناخوش و تاریک و پرخون و وخم.مولوی.یا دری بودی در این شهروخم
تا نظاره کردمی اندر رحم.مولوی.- بلد وخم ؛ شهر ناسازوار و ناموافق برای سکنا. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وخم در فرهنگ معین

(وَ خِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ناسازگار، ناموافق . ۲ - سخت ، دشوار.
(وَ خَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - سوءهاضمه . ۲ - تعفن هوا که موجب امراض وبایی گردد.

معنی کلمه وخم در فرهنگ عمید

تعفن هوا که باعث بروز امراض وبایی می شود.

معنی کلمه وخم در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ناسازگار ناموافق . ۲ - مردگران . ۳ - سخت دشوار وخیم : بادجان افزا وخم گردد وبا آتشی خاکستری گردد هبا. ( مثنوی )

جملاتی از کاربرد کلمه وخم

غلام خواب آن شوخم کز آواز خوش ساقی به صد ناز و کرشمه نرگس بیمار بگشاید
جهش در ژن تولیدکنندهٔ این پروتئین منجر به بروز «بیماری فان بوخم» و اسکلروستئوز می‌شود.
وی در ۱۴ نوامبر ۱۹۲۲ در ایروان به دنیا آمد و از کنسرواتوار دولتی کومیتاس ایروان و کنسرواتوار دولتی وانو ساراجیشویلی تفلیس فارغ‌التحصیل شد. وی برنده جوایزی چهره هنری شایسته ارمنستان شوروی همچون شد. وی در ۵ نوامبر ۱۹۸۷ در سن ۶۴ سالگی در ایروان درگذشت و در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
وی در ۱ آوریل ۱۹۰۳ در مسکو زاده شد و در سال ۱۹۳۰ از کالج دولتی فیلم مسکو فارغ‌التحصیل شد. وی همچنین برندهٔ جوایزی همچون چهره هنری شایسته ارمنستان شوروی و جایزه هنرمند مردمی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۷۰) شده‌است. وی در ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۹۱ در سن ۸۸ سالگی در ایروان درگذشت و در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
دل ازان پیچ وخم زلف عبث می نالد این کمانی است که چون راست شود تیر قضاست
وی در ۱۱ نوامبر ۱۸۸۶ در بالاخانی به دنیا آمد و از دانشگاه دولتی سن پترزبورگ فارغ‌التحصیل گشت. کارینیان عضو فرهنگستان ملی علوم ارمنستان بود. وی برنده جوایزی همچون نشان لنین، نشان پرچم سرخ کار و قهرمان کار سوسیالیست شد. وی در ۲۹ مهٔ ۱۹۸۲ در سن ۹۵ سالگی در ایروان درگذشت و در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
وی در ۲۹ ژوئیهٔ ۱۹۲۹ در باکو به دنیا آمد . وی برنده جوایزی همچون چهره هنری شایسته ارمنستان شوروی, جایزه هنرمند مردمی اتحاد جماهیر شوروی شد. وی در ۱۱ دسامبر ۱۹۹۴ در سن ۶۵ سالگی در یکاترینبورگ درگذشت و در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
وی در۱۰ دسامبر ۱۹۱۲ در ایروان به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۲ از فرهنگستان دولتی تئاتر سوندوکیان فارغ‌التحصیل شد. وی همچنین برندهٔ جوایزی همچون هنرمند مردمی ارمنستان شوروی (۱۹۶۲) شده‌است. وی در ۳ سپتامبر ۲۰۰۵ در سن ۹۲ سالگی در ایروان درگذشت و در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
آرامستان توخماخ (ارمنی: Թոխմախի գերեզմանատուն) یا آرامستان مرکزی ایروان یک آرامستان در ایروان پایتخت جمهوری ارمنستان می‌باشد.
آخربه‌گهر محو شود پیچ وخم موج تا چند دل از عالم اسباب نگیرد
وی در ۲۶ دسامبر ۱۸۷۹ در آلکساندارپول به دنیا آمد و از کالج موسیقی تفلیس فارغ‌التحصیل شد. وی همچنین برندهٔ جوایزی هنرمند افتخاری گرجستان شوروی (۱۹۳۶)، هنرمند شایسته ارمنستان شوروی (۱۹۳۵) و نشان لنین همچون شده‌است. وی در ۱۰ فوریهٔ ۱۹۵۰ در سن ۷۰ سالگی در تفلیس درگذشت و در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
باز طفلی لب شوخم ز طرب خندان ساخت باز بر پیر خرد ذوق تو می‌خندیدم
وی همچنین برندهٔ جوایزی همچون نشان لنین شده‌است. و وی در آرامستان مرکزی ایروان (توخماخ) به خاک سپرده شد.
نه نوازد لب شوخم نه کشد چشم سیاه این چه روزی است که کارم همه از ناز آید
سن کیمصن سن منیم گوتومی ییین کلیپ او مطب دع گیچیمی گوتوع سوخماصام ثریا درم
بنمای چو ماه نوخم ابرو بگشای دهان روزه داران را
یا دری بودی در آن شهر وخم که نظاره کردمی اندر رحم
ز خواب پیچ وخم مار می شودافزون کجا به مرگ ز جان حریص تاب رود
آز ندیده بهیچ مجمع شوخم حرص نکرده بهیچ محفل خوارم
شاهنشهی که باعث ایجاد عالم است پشت فلک برای زمین بوس اوخم است