وخ

معنی کلمه وخ در لغت نامه دهخدا

وخ. [ وَ / وُ ] ( صوت ) کلمه ای است که در موقع خوش آیند بودن چیزی میگویند. ( ناظم الاطباء ). مرادف واه واه. ( غیاث اللغات ) :
خدا داده ست فوقی را چنین دردانه ای وخ هی
که با انداز معشوقی هزاران عشوه ضم دارد.فوقی ( آنندراج ). || علامت تعجب است.
- وخ جان . ( ناظم الاطباء ). رجوع به همین مدخل شود.
- وخ وخ ؛ واه واه. کلمه تحسین است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). وه وه.
وخ. [ وَخ خ ] ( ع اِ ) رنج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رنج و درد. ( ناظم الاطباء ). || آهنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وخ در فرهنگ معین

(وَ ) (شب جم . ) کلمه ای که در هنگام لذت بردن از چیزی یا ابراز شگفتی بیان شود.

معنی کلمه وخ در فرهنگ عمید

در مقام شگفتی از خوبی و زیبایی چیزی یا هنگام لذت از چیزی خوشایند می گویند، وه.

معنی کلمه وخ در فرهنگ فارسی

کلمهای است که درمقام شگفتی ازخوبی وزیبایی چیزی، یاهنگام لذت ازچیزی خوش آیندمیگویند
( صفت ) کلمه ایست که در هنگام خوشایند بودن یالذت بردن ازچیزی گویند.
رنج . آهنگ

جملاتی از کاربرد کلمه وخ

شمعی که به یک دو شب فرو میگذرد گه سوخته گه کشته به کو میگذرد
آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم دینیست ترا بر من دلسوخته حاله
تامشیر الملک دراوخفته است بخت کس را نیست بیداری به فارس
جا به چشمم کنی و غرقه شوم برنکشی آشنا گر چه به طوفان من آموخته ای
جامه چاکان گرچه بودند در حقیقت پرده در ما باستادی نگر کانها چگونه دوختیم
از برق کرم چراغم افروخته کن هر چند چو شمع لایق سوختنم
گفتم از بحر ثنای تو گهر جوی شوم در بر و دوش خرد سوخت ز بیم تو شناه
آب‌ آتش را کند خاموش اینک آب چشم در دل من آتشی از عشق یار افروخته
شمعها شبها بسی افروختیم داستان از یکدگر آموختیم