وحدانیت

معنی کلمه وحدانیت در لغت نامه دهخدا

وحدانیت. [ وَ نی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) احدیت. حالت یگانه. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). یکتایی. یگانگی. تنهایی و یگانگی و وحدت. ( ناظم الاطباء ): قسم به وحدانیت خدا :
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی.نظامی.به وحدانیت حق جل و علا اقرار کردید. ( گلستان سعدی ).
- وحدانیت خدا ؛ یگانگی خدا. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وحدانیت در فرهنگ معین

(وَ یَّ ) [ ع . وجدانیة ] (مص جع . ) یگانگی ، یکتایی .

معنی کلمه وحدانیت در فرهنگ عمید

۱. یگانگی، یکتایی، حالت تنهایی و انفراد.
۲. یکتایی و یگانگی خداوند.

معنی کلمه وحدانیت در فرهنگ فارسی

یگانگی، یکتایی، حالت تنهایی وانفراد
(مصدر ) یکی بودن یگانگی یکتایی : (( و برهستی وحدانیت او درحقایق سفتند. ) )

معنی کلمه وحدانیت در ویکی واژه

یگانگی، یکتایی.

جملاتی از کاربرد کلمه وحدانیت

لاجرم سعت او بمثابتی است که آنکه در همه عالم نگنجد، جملۀ عوالم در قبضۀ اوناپدید بود، سراپردۀ فردانیت در ساحت وحدانیت او زند، بارگاه سلطنت آنجا سازد و کارگاه کارها اینجا پردازد، حل و عقد و قبض وبسط و تمکین و تلوین همه اینجا بود. فاذا قبض اخفی ما ابدی، و اذابسط اعادما اخفی.
لباس آثار وحدانیت اوست عیان از حسن او انیت اوست
و از وی -رحمة اللّه علیه- می‌آید که گفت: «الجَنَّةُ لا خطرَ لها عِندَ أهلِ المحبّةِ، و أهلُ المحبّةِ محجوبونَ بمحبّتِهِم؛ بهشت را خطری نیست به نزدیک اهل محبّت، و اهل محبّت بازمانده‌اند و اندر پوشش‌اند از محبوب.» یعنی بهشت مخلوق است اگرچه بزرگ است و محبّت وی صفت وی است نامخلوق، و هر که از نامخلوق به مخلوق بازماند بی خطر بود. پس مخلوق به نزدیک دوستان خطر ندارد و دوستان به دوستی محجوب‌اند؛ از آن‌چه وجود دوستی، دُوی اقتضا کند و اندر اصل توحید دوی صورت نگیرد و راه دوستان از وحدانیت به وحدانیت بود و اندر راه، دوستی علّت دوستی آید و آفت آن؛ که اندر دوستی، مریدی و مُرادی باید؛ یا مرید حق، مراد بنده، و یا مراد حق، مرید بنده. اگر مرید حق بود و مراد بنده، هستی بنده ثابت بود اندر مراد حق و اگر مرید بنده و مراد حق، به طلب و ارادت مخلوق را بدو راه نیست. ماند اینجا آفت هستی محب به هر دو حال. پس فنای محب اندر بقای محبّت درست و تمام‌تر از آن که قیامش به بقای محبّت.