وحدانی

معنی کلمه وحدانی در لغت نامه دهخدا

وحدانی. [ وَ نی ی ] ( ع ص ) آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. ( المنجد ). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه وحدانی در فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) تنها، یکتا.

معنی کلمه وحدانی در فرهنگ عمید

تنها، یکتا.

معنی کلمه وحدانی در ویکی واژه

تنها، یکتا.

جملاتی از کاربرد کلمه وحدانی

معنی دیگر گفته‌اند ارباب طریقت از روی حقیقت، می‌گوید: ای محمّد ما میدانیم که دل تو بتنگ می‌آید بآن ناسزا که بیگانگان در صفات ما میگویند از زن و فرزند و شریک و انباز، تو دل بتنگ میار و خوش همی‌باشد که جلال عزّت ما را از گفت ناسزای سزای ایشان هیچ زبان نیست، وحدانیّت و فردانیّت ما را از آن نقصان نیست، ما همان قدوس و منزّه‌ایم از گمان و نقصان و پنداره و ایدون، یکتا و یگانه که در ازل بودیم در ابد همان یکتا و یگانه‌ایم از قیاس و هم ها بیرون:
و مراد از این جمله آن است که موحد را اندر اختیار حق اختیاری نماند و اندر وحدانیت حق به خودش نظاره‌ای نه؛ از آن‌چه اندر محل قرب، نفس وی فانی بود و حسش مذهوب. احکام حق بر وی می‌رود چنان‌که حق خواهد به فنای تصرف بنده؛ تا چنان گردد که ذره‌ای بود اندر ازل اندر حق عهد توحید که گوینده حق بود و جواب دهنده حق، نشانه آن ذره بود و آن که چنین بود خلق را با وی آرام نماند تا وی را به چیزی دعوت کنند و وی را با کس انس نماند تا دعوت ایشان را اجابت کند و اشارت این به فنای صفت است و صحت تسلیم اندر حال قهر کشف جلال که بنده را از اوصاف خود فانی گرداند تا آلتی گردد و جوهری لطیف چنان‌که اگر بر جگر حمزه زنند بگذرد بی تصرف و اگر بر پشت مُسَیلمه رسد ببرد بی تمیز. و در جمله از جمله فانی باشد شخص وی تعبیه گاه اسرار حق بود؛ تا نطقش را حواله بدو بود و فعلش را اضافت بدو و وصفش را قیام بدو و مر اثبات حجت را حکم شریعت بروی باقی، و وی از رؤیت کل فانی.
و قیل: الشّاهد جمیع الخلق یشهدون للَّه بالوحدانیّة و المشهود اللَّه. و قیل: الشّاهد اللَّه شهد لنفسه بالوحدانیّة و المشهود هو جلّ جلاله لانّه شهد لنفسه و موضع القسم. قوله: قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ و التّقدیر: لقد قُتِلَ و مثله «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها».
تعلق روح بقالب از برای آن بود تا دو خلف چون نفس و دل حاصل کند تا در مقام شهود چون روح بذل وجودکند که «جا الحق و ز هق الباطل» او را خلیفتی باشد که قایم مقامی او کند و این سری بزرگ است فهم هر کس اینجا نرسد پس چنانک روح دران عالم حق را به کمال وحدانیت نشناخت نیز دران مقام ذکر بی‌شرکت نتوانست کرد که هم ذاکر خویش بودهم ذاکر حق و این ذکر بشرکت بود و حق تعالی میفرماید «واذکر ربک اذانسیت» یعنی بعد از نسیان ماسوای من مرا یاد کن تا بشرکت نبود.
قال رسول اللَّه (ص): «من لم یحمد اللَّه علی عمل صالح، و حمد نفسه قلّ شکره، و حبط عمله، و من زعم أن اللَّه جعل للعباد من الامر شیئا فقد کفر بما انزل اللَّه علی أنبیائه، لقوله: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ. تَبارَکَ اللَّهُ ای تعظم و ارتفع علی کل شی‌ء، و تعالی بالوحدانیة، و عظم بدوام البقاء.
«خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» آسمان و زمین و روز و شب آفرید تا صفت قدرت خود بخلق نماید، بدانند که او قادر بر کمال است و صانع بی‌احتیال است، بر وحدانیّت او از صنع او دلیل گیرند. آدم و آدمیان را بیافرید تا ایشان را خزینه اسرار قدم گرداند، و نشانه الطاف کرم‌ «کنت کنزا خفیّا فاحببت ان اعرف»
او معتقد به وحدانیت روح و عدم تفاوت بین آگاهی و روح بود. او معتقد بود که آگاهی روح از وجود خود نشاندهنده متفاوت بودن آن از بدن و جسم انسان است.
همه را یکطرف بیندازید سربوحدانیت بر افرازید
و گفت: معرفت بر سه وجه است. یکی معرفت توحید، و این عامة مومنان را است، دوم معرفت حجت و بیان است، و این حکما و بلغا و علما راست، سوم معرفت صفات وحدانیت است، و این اهل ولایت الله راست. آن جماعتی که شاهد حق اند به دلهای خویش تا حق تعالی بر ایشان ظاهر می‌گرداند آنچه بر هیچ کس از عالمیان ظاهر نگرداند.
دانشگاه علوم پزشکی ارومیه نخستین بار توسط آمریکاییان به رهبری دکتر وحدانی تأسیس گردید و امیر تومان حاکم وقت ارومیه و سرتیپ نجف قلی خان خسروی رئیس ایل قره پاپاق سولدوز کمکهای قابل توجهی در این زمینه انجام دادند ، و نخستین دانشگاه علوم پزشکی نوین است که در ایران تأسیس گردید. این دانشگاه بین سالیان ۱۸۸۱ تا ۱۹۱۸ زیر نظر آمریکاییان باقی ماند، و بعده‌ها به دانشگاه ارومیه تعلق گرفت.
و گفت: هر که دریافت وحدانیت و یگانگی واحد مقصود حق گردد هر که صفت نعت جلال او دریافت حق مقصود او شود.
قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ یعنی و من آیات قدرته و دلالات وحدانیّته، اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ و ان کثرت منافعهما. و قیل: خصّا بالذکر لعبادة المجوس ایّاهما و الصابئین. عن عکرمة قال: انّ الشمس اذا غربت دخلت بحر تحت العرش فتسبّح اللَّه حتی اذا هی اصبحت استعفت ربّها من الخروج فقال لها الرب جلّ جلاله: و لم ذلک؟ و الرّب اعلم، قالت: انّی اذا خرجت عبدت من دونک، فقال لها الرب: اخرجی فلیس علیک من ذلک شی‌ء حسبهم جهنم ابعثها الیهم مع ثلاثة عشر الف ملک یقودونها حتی یدخلوهم فیها.