معنی کلمه وجه در لغت نامه دهخدا
- وجه ارض ؛ روی زمین.
|| کیفیت. چگونگی. || طریق. راه : یارگی را بشکافد یا بوجهی دیگر دفع کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || عین چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). عین چیزی و خود چیزی. ( ناظم الاطباء ): هذا وجه الرأی ؛ یعنی هو الرأی نفسه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ذات و حقیقت چیزی. ( غیاث اللغات ): و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام. ( قرآن 27/55 ). || آنچه انسان بدان توجه کند از عمل و غیر آن. ( از اقرب الموارد ). هر چیزی که انسان بدان روی آورد از کار و عمل و جز آن. ( ناظم الاطباء ). و به همین معنی است : وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض و گویند وجه در اینجا به معنی عمل است. ( منتهی الارب ). || مستقبل هرچیزی. گویند: هذا وجه الثوب. ( از اقرب الموارد ). || حال. هو احسن القوم وجهاً؛ ای حالاً. ( ناظم الاطباء ). || اول روزگار. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
- وجه دهر ؛ اول آن. ( اقرب الموارد ).
- وجه نهار ؛ اول روز. ( ترجمان علامه جرجانی ).
|| آنقدر از سیاره که پیدا و ظاهر گردد ترا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ): وجه نجم ؛ آن مقدار از ستاره که پیدا شود برای تو. ( از اقرب الموارد ). || مقصود سخن. ( منتهی الارب ).
- وجه کلام ؛ طریق مقصود از آن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
|| رضاو خوشنودی. ( منتهی الارب ) : انما نطعمکم لوجه اﷲ. ( قرآن 9/76 )؛ ای لرضاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) :
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظرشوی.حافظ. || مهتر قوم. ( منتهی الارب ). سید قوم. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). شریف قوم و شریف شهر. ( ناظم الاطباء ). ج ، وجوه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بزرگی. ( منتهی الارب ). جاه. ( از اقرب الموارد ). بزرگی و منزلت. || وَجَه ؛ آب اندک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سوی و کرانه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). جهت. ( اقرب الموارد ). || قبله. ( مهذب الاسماء ) : فثم وجه اﷲ. ( قرآن 115/2 )؛ ای قبلته. ( مهذب الاسماء ). || قصد و نیت : وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض.( قرآن 79/6 )؛ ای قصدی و نیتی. ( اقرب الموارد ). || پول نقد. مال. زر. ( ناظم الاطباء ). دینار و درهم. تنخواه : مبلغ یکصدتومان وجه رایج مملکتی :