معنی کلمه وجب در لغت نامه دهخدا
وجب. [ وَ ج َ ] ( اِ ) به معنی بدست که به هندی اردو بالشت گویند. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شبر. ( ناظم الاطباء ). مقدار مسافت مابین خنصر و ابهام است در موقع بازکردن دست که تقریباً چهار گره میشود و مقصود از کوتاهی هم هست. ( قاموس کتاب مقدس ). کدست و وژه. ( ناظم الاطباء ). فاصله ما بین انگشت نر و انگشت کوچک چون انگشتان را از هم بگشایند. ( ناظم الاطباء ) :
تو بدین کوتهی و مختصری
اینهمه کبر و نازبوالعجبی است
یک وجب نیستی و پنداری
کز سرت تا به آسمان وجبی است.جمال الدین عبدالرزاق.- وجب کردن ؛ اندازه گرفتن با وجب. وژیدن. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
آشی برات بپزم که یک وجب روغن داشته باشد.