وجازت

معنی کلمه وجازت در لغت نامه دهخدا

وجازت. [ وَ زَ ] ( از ع ، اِمص ) وجازه. کوتاهی در سخن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به وجازة شود.
وجازة. [ وَ زَ ] ( ع مص ) کوتاه کردن سخن را. ( منتهی الارب ). کوتاه کردن سخن را با بلاغت. ( لسان ) ( اقرب الموارد ). وجز. وُجوز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کوتاه شدن سخن. ( المصادر زوزنی ). رجوع به وجز و وجوز شود.

معنی کلمه وجازت در فرهنگ معین

(وَ زَ ) [ ع . وجازة ] (اِمص . ) اختصار، ایجاز.

معنی کلمه وجازت در ویکی واژه

اختصار، ایجاز.

جملاتی از کاربرد کلمه وجازت

دیگر چون ملک الکتاب شرح و بسطی در سفارش سیف الملوک و سیف الدوله میرزا نوشته بود، یقین داریم که آن ارجمند چشم براه خواهد بود که از احوال و اوضاع آنها باخبر شود. لهذا بوجازت و اختصار مرقوم میداریم که اگر چه سیف الملوک نه آن است که ما دیده بودیم و سیف الدوله میرزا را میخواهد مثل خود بکند و میرعبدالعظیم خرج محاسبه را بسیف الدوله میرزا میاندازد و او میگوید میرزا و محاسب با خود ندارم و سیف الملوک میگوید میرزا علی رضا در شیراز است و من خود سررشته ندارم، ما هم معلوم است که بسیاق همین احوال؛ محتسب خم شکست و من سر او. رفتاری داریم نمیتوانیم جاهل ها را بهوای نفس خود بگذاریم، لکن چون هر چه بکنیم برای خیر و خوبی فرزندان است اگر حالا تلخ دانند آخر شیرینی آن را خواهند یافت.