وثقی. [ وُ قا ] ( ع ن تف ) مؤنث اوثق. محکم و استوار. ( منتهی الارب ). بسیاراستوار و محکم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اوثق شود. - عروةالوثقی ؛ عروه وثقی. ریسمان محکم و استوار : فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باﷲ فقداستمسک بالعروة الوثقی. ( قرآن 256/2 ). همیشه پادشاه که به کام نیکخواه است به حبل تقوی یقین و عروه وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. ( سندبادنامه ).
مونث اوثق، محکمتر، استوارتر مونث اوثق محکم و استوار . بسیار استوار و محکم
معنی کلمه وثقی در ویکی واژه
مؤنث اَوْثق ؛ محکم
جملاتی از کاربرد کلمه وثقی
زهی یزدان ثناخوانت دوگیتی خوان احسانت خهی فتراک فرمانت جهان را عروهالوثقی
به شاخ همت او زن دو دست و واثق باش که هست خدمت میمونش عروه الوثقی
سدرهات مرسالکان را بیت معمور آمده حلقهات فردوسیان را عروهالوثقی شده
آن به دل تیغ حجّةالوسطی است وین چراغ محجّةالوثقی است
عروه وثقی قبول توست رهی را هست تمسک همه به عروه وثقی
در لندن و پاریس مورد توجه مقامات سیاسی اروپا بود. در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروةالوثقی مبادرت نمود؛ که فقط ۱۸ شماره از آن منتشر شد. با نشر مقالات اندیشههای خود در مورد اتحاد اسلام را میپراکند. بالاخره به حجاز سفر کرد و از بوشهر به ایران وارد شد و به تهران رفت و در خانه حاجی محمد حسن امینالضرب ساکن شد.
معنی عروة وثقی صفت حبل متین موی افتاده ای از حلقه گیسوی من است
آن شهنشاهی که بهر اعتصام انبیا عقدهٔ فتراک او از عروةالوثقی زنند
ث ثنایش از خدا در نص قرآن ثابت است ثابت و اصل ثبات عروة الوثقی علی است
این گریه به خنده گردد و سوز به سور گر بار دگر عروهٔ وثقی برسد
مزن هر کوزه را در خنب صفوت که تا از عروةالوثقی نمانی
وی که به یکی از علمای بزرگ در عالم تشیع تبدیل شده بود، در سال ۱۳۳۷ و پس از فوت سید محمد کاظم یزدی، صاحب عروةالوثقی، مرجع تقلید شیعیان امامیه گردید.[نیازمند منبع]