معنی کلمه وتیره در لغت نامه دهخدا
به یک وتیره نجنبد همی عنان قضا
به یک مثابه نگردد همی رکاب قدر.خاقانی.|| راه پیوسته به کوه. || سستی در کار. || عیب و سستی در کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کوتاهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خرک بینی و آن پرده میان دو سوراخ بینی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کرکرانکی است ریزه در اعلای گوش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پوستکی است میان سبابه و ابهام یا میان هردو انگشت. ( منتهی الارب ). || نام عقد عشرة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( مص ) کوتاهی کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بند نمودن. || بازداشتن. || درنگ کردن. ( منتهی الارب ).
وتیرة. [ وُ ت َ رَ ] ( ع اِ ) دو رکعت نمازنافله که پس از نماز عشا نشسته بجا آورند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ذخیرة العباد مرحوم آیت اﷲ فیض شود.