وتح

معنی کلمه وتح در لغت نامه دهخدا

وتح. [ وَ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) وَتِح. وتیح. چیز اندک و حقیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اندک. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ).
وتح. [ وَ ] ( ع مص ) کم کردن دهش خود را. ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ).
وتح. [ وَ ت ِ ] ( ع ص ، اِ ) چیز اندک و حقیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شی وتح وَعِر؛ از اتباع است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رجل وتح ؛ مرد فرومایه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )؛ مرد فرومایه و خسیس. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وتح در فرهنگ معین

(وَ تِ ) [ ع . ] (ص . ) خسیس ، فرومایه .

معنی کلمه وتح در ویکی واژه

خسیس، فرومایه.

جملاتی از کاربرد کلمه وتح

وتحقیقک فی‌سری فنا جاک «لسانی» فاجتمعنا بمعان وافتر قنا لمعان
اداره تجارت بین‌المللی شامل سه واحد است. از جمله: صنعت و تجزیه‌وتحلیل، بازارهای جهانی و مطابقت و اجرا
باری به شکرانه بی نیازی و سامان چاره درد و درمان روی زردم فرمای، که آسوده مشغول دعاگوئی و تحصیل گردم یا با عرض مصون آماده نقل وتحویل.
فوق‌ و تحتی گمان مبر کاینجاست فوق‌وتحت‌اصطلاح‌ماوشماست
شادم ‌که بی‌ نشانی آثار رنگ و بو بیرونم از قلمروتحقیق پرورد
حزین از بوالفضولان، در غمش محروم تر مردم مگو با ناز او صبر وتحمّل می کندکاری