وبدار
معنی کلمه وبدار در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه وبدار
بهنگام تقاضا هر که مال چوبداران را شود منکر بنزد من سزایش چوب دار آید
تقاضا را محصل باید اما چون بیندیشی محصل گاه بی چوبست و گاهی چوبدار آید
سوی جامع میشد آن یک شهریار خلق را میزد نقیب و چوبدار
از بهر دورباش حواسم ز راه او گردیده پیریم ز عصا چوبدار مرگ
هر سو بدور باشد غم از رهگذر او فوج شکوفه یی، بود از شاخ چوبدار
چوبداران گل و غنچه پی راندن غم کرده هریک بعصا تکیه زهر سو چپ و راست
عامل آن شهر می آمد سوار همرکاب او غلام و چوبدار
مراد خود زدر دوست کن طلب، کآنجا کسی که نیست رهش، چوبدار و دربان است
گفت: ای شفیق. نعمت های ظاهری و باطنی خداوند همیشه بر ما پیوسته است. تو گمان خویش به خداوند نیکوبدار. سپس مشک را بمن داد.
روز آدینه وقت بانگ خروس چوبداری بری شد از گروس