وبار

معنی کلمه وبار در لغت نامه دهخدا

وبار. [ وِ ] ( ع اِ ) نوعی از درخت ترش که در تباله روید. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || وبارة. ج ِ وَبر و آن جانورکی است.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به وبر شود.
وبار. [ وَ رِ ] ( اِخ ) زمینی است عاد را میان یمن و رمال یبرین. رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب و ناظم الاطباء شود.

معنی کلمه وبار در فرهنگ فارسی

زمینی است عاد را میان یمن و رمال یبرین

جملاتی از کاربرد کلمه وبار

دوباره مانی اگر نقش صد نگار کند کجا چو نقش رخت دل‌پذیر می‌آید
تو را چون غمگساری داد گیتی دلت شاد است و داری کاروباری
آن عاقلان کز آفت دیوان به فضلشان زین بی کناره و یله گوباره بگذرند
دو و پانصد کتاب اولیا را دوباره خوانده‌ام هم انبیا را
ای از برادر و پدر افزون دوبار صد وز تیر آسمان بتازی چهار کم
برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم
دوباره گشت بدان بی‌حیای شوم شریر سخاوت پسر بوتراب دامن گیر
جلوه معشوق بر عاشق قیامت می‌کند شیعه را قسمت بود در عهد او عمر دوبار
ای خط تو چون مور ولی مور دل آشوب وی زلف تو چون مار ولی مارتن اوبار
که لشکر شکستم بدان سان دوبار نرفت از پس دشمنان یک سوار