وبار. [ وِ ] ( ع اِ ) نوعی از درخت ترش که در تباله روید. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || وبارة. ج ِ وَبر و آن جانورکی است.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به وبر شود. وبار. [ وَ رِ ] ( اِخ ) زمینی است عاد را میان یمن و رمال یبرین. رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب و ناظم الاطباء شود.
معنی کلمه وبار در فرهنگ فارسی
زمینی است عاد را میان یمن و رمال یبرین
جملاتی از کاربرد کلمه وبار
دوباره مانی اگر نقش صد نگار کند کجا چو نقش رخت دلپذیر میآید
تو را چون غمگساری داد گیتی دلت شاد است و داری کاروباری
آن عاقلان کز آفت دیوان به فضلشان زین بی کناره و یله گوباره بگذرند
دو و پانصد کتاب اولیا را دوباره خواندهام هم انبیا را
ای از برادر و پدر افزون دوبار صد وز تیر آسمان بتازی چهار کم
برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم