وبائی

معنی کلمه وبائی در لغت نامه دهخدا

وبائی. [ وَ ] ( ص نسبی ) منسوب به وباء: سال وبائی. || مبتلا به وبا.

معنی کلمه وبائی در فرهنگ فارسی

منسوب به وبائ یا مبتلا به وبائ

جملاتی از کاربرد کلمه وبائی

تا به کف پای خمم گردن مینائی هست خبرم نیست که تسنیمی و طوبائی هست
پشت پدر به چون تو پسر چو«ن» الف بود زیرا که پیش او تو چوبائی ز پیش آب
همه عیشها از تو گردد منغص که تن را وبالی و جان را وبائی
توقیع ملک دید جهان گفت زهی حرز هم داعیهٔ امنی و هم دفع وبائی