وایست

معنی کلمه وایست در لغت نامه دهخدا

وایست. [ ی َ / ی ِ ] ( ص ، اِ ) بایست و ضروری. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). وایا. حاجت و مراد و مقصد و ضروری. ( از برهان ). چیزهای بایستی. دروایست. دربایست.مایحتاج. ( از یادداشت های مرحوم دهخدا ) :
که گر گردد در وایست بازم
نیاید تاابد دیگر فرازم.عطار.

معنی کلمه وایست در فرهنگ معین

(یِ ) (ص . ) بایست ، ضرورت ، لزوم .

معنی کلمه وایست در فرهنگ عمید

= بایستن

معنی کلمه وایست در ویکی واژه

بایست ؛ ضرورت، لزوم.

جملاتی از کاربرد کلمه وایست

وگر غولان اندیشه همه یک گوشه رفتندی بیابان‌های بی‌مایه پر از نوش و نوایستی
شد کونین عام مصطفایست که بر کل امم او پیشوایست
شیخ گفت: روزی مریدی را کی بمُراد مرساد کی هرکه مراد در کنار نهادند بدرش بیرون کردند و هرک در وایست و ناوایست خود ماند دست از وی بشوی که بلای خود و خلق گشت. پس گفت هر کسی را وایستی است و وایست ما آنست که مارا وایستی نبود،.
ولکین شرع اوّل پیشوایست که دید انبیا و اولیایست
سوختی از آتش کین خانهٔ آل علی را وایستادی بر سر آن آتش و نظاره کردی
منصب ادیلی عموماً توسط مردان جوان با هدف پیمودن ترتیبی درجات سلسله مناصب تا رسیدن به مناصب ارشد سیاسی اشغال می‌شد؛ این منصب به لحاظ سنتی پس از کوایستور و پیش از پرایتور قرار می‌گرفت. این منصب بخش اجباریی از سلسله مناصب مزبور نبود و از این رو یک کواستور سابق می‌توانست مستقیماً و بدون تصدی منصب ادیلی به پرایتوری انتخاب شود. با این‌حال، تصدی این منصب از این جهت سودمند بود که یک سیاستمدار جاه‌طلب می‌توانست با برگزاری بازی‌ها و جشن‌ها محبوبیت و شهرت خود را افزایش دهد؛ چنان‌که ژولیوس سزار در ۶۵ پیش از میلاد و پیش از آنکه به منصب والای کنسولی برگزیده شود، بدان انتخاب شد.
«اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا» اللَّه تعالی می‌گزیند از فریشتگان فرستادگان، «وَ مِنَ النَّاسِ» و از مردمان هم چنان، «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (۷۵) اللَّه شنوایست و بینا، «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» می‌داند آنچه پیش و پس خلق است از بوده و بودنی، «وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» (۷۶) و همه کارها با خواست اللَّه گردد.
قوله تعالی: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا... الایة. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفة و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است، حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا....جایی دیگر گفت: وَ لَوْ تَری‌ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ. یا سید، اگر بینی تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوی ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشری آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وی بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت. اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوی فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوی فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصی بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت! فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وی عرضه کنند، طاعت اندک، بی‌حرمتی گزاف، کاری فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وی طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وی اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشری و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بی‌نهایت بشارت میدهند، که سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. و مصطفی ص گفت‌ تحفة المؤمن الموت. عطاء مؤمن مرگ است، زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطای و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.
حقیقت شرع اینجا پیشوایست نمود انبیا و اولیایست
وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ (۳) و هیچ سخن نگوید بوایست تن خویش.
هر آن طالب که طالب رهبرش شد یقین می دان که دردش را دوایست