واگذاشتن

معنی کلمه واگذاشتن در لغت نامه دهخدا

واگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) ترک کردن. بازگذاشتن. ( ناظم الاطباء ). اعطال. ( منتهی الارب ). رها کردن. یله کردن : ثابت ساز نزد خاص و عام که امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را و وانمی گذارد رعایت آن را. ( تاریخ بیهقی ص 314 ).
از منی بودی منی را واگذار
ای ایاز آن پوستین را یاد آر.مولوی. || تفویض کردن. ( آنندراج ). تسلیم کردن. مفوض داشتن. تسلیم کردن به دیگری. احاله کردن. حواله کردن. محول کردن. توکیل کردن.
- واگذاشتن به خدا ؛ سپردن به خدا. حواله به خدا کردن. ( ناظم الاطباء ). تفویض حق نمودن. ( آنندراج ).
|| ساکن شدن. موقتاً آرام شدن و فاصله دادن. ( یادداشت مؤلف ).
- واگذاشتن درد ؛ موقتاً آرام شدن وساکن شدن درد.
- واگذاشتن باران ؛ سست شدن باران. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه واگذاشتن در فرهنگ معین

(گُ تَ ) (مص م . ) نک . واگذاردن .

معنی کلمه واگذاشتن در فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - تسلیم کردن تفویض کردن . ۲ - ترک کردن بازگذاشتن : ((ثابت ساز نزد خاص و عام که امیرالمومنین فرو گذاشت نمی کند مصلحت خلافت را و وا نمی گذارد رعایت آنرا. ) ) ۳ - بعهد. کسی محول کردن . یا واگذاشتن بخدا. حواله بخدا کردن .۴- موقتا آرام شدن ساکن شدن . یا واگذاشتن درد . موقتا آرام شدن . ۵ - موقتا فاصله دادن در اثنای اجرای کار و امری . یا واگذاشتن بخود. بحال خود رها کردن : (( نه تنها زمین را باین صورت بخود وامیگذارند (مردم ابراهیم آباد ) خیلی چیزها همین طوراست ) ) .

معنی کلمه واگذاشتن در ویکی واژه

نگاه کنید واگذاردن.

جملاتی از کاربرد کلمه واگذاشتن

به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است
چه بسیار کاخ‌ها ساختند که آنها را دربرگیرد، ولی سرانجام آن کاخ‌ها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند؛
ای عشق، خود بگوی کز انصاف دور نیست ما را به اختیار خرد واگذاشتن؟
بغیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است جهان و هرچه درو هست، واگذاشتنی است