واک

معنی کلمه واک در لغت نامه دهخدا

واک. ( اِ ) پرنده ای است کبودرنگ و اکثر در کنارهای آب نشیند و معرب آن واق است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از فرهنگ نظام ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). اسم طایری است از طیور آبی که در کناره آب می باشد خاکستری رنگ مایل به سیاهی و مخلوط به سفید و سر آن سیاه و در قمه آن سه چهار تا پنج عدد پر مثل موی به شکل کاکل رسته بسیار سفید و نرم و در غایت ملاست و لطافت و حسن و دراز و قریب به یک شبر، و مردم ترک بر کلاه می آویزند.( محیط اعظم ، از حاشیه برهان قاطع دکتر معین ). واک نام جانوری است کبودرنگ که اکثر و اغلب در کنارهای آب نشیند و آن را عوام «واق » گویند. مجد همگر راست :
برف است ریزان در پای گلبن
زاغ است نالان بر جای بلبل
در حلق نخجیر آب است زنجیر
در گردن واک موج است چون غل.
( از جهانگیری و رشیدی ، از حاشیه برهان قاطع چ معین ).

معنی کلمه واک در فرهنگ عمید

= واق

معنی کلمه واک در فرهنگ فارسی

( اسم ) نام پرنده ای کبود رنگ مخلوط سفیدی که در کنار آبها نشیند و سرش سیاه است . و از کاس. سر او سه چهار عدد بر کاکلی مانند رسته است که در غایت سفیدی است و صیدا و اکثر ماهی است در تنکابن این پرنده را آ وین نامند واق : (( برف است ریزان در پای گلین زاغ است نالان برجای بلبل . ) ) ((در حلق نخچیر آبست زنجیر در گردن واک موج است چون غل ) ). ( مجد همگر جها. رشیدی )

معنی کلمه واک در فرهنگستان زبان و ادب

{voice} [زبان شناسی] ارتعاش تارآواها در تولید گفتار

معنی کلمه واک در ویکی واژه

واک (جمع واک‌ها)
حرف یا نشانه ی صوتی
اِعراب

جملاتی از کاربرد کلمه واک

واکنون که ز من بتافتی روی از جان و دلم تو را دعاگوی
هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب مه در طبق در آرد، نو باوه جلالت
به طبع این قانون، پسوندهای قزاق شامل این حروف، به شکل زوج می‌آیند. به‌طور مثال، برای کلمات با واکه پسین، پسوند «-لیق»، «-دیق»، «-تیق»، و برای کلمات با واکه پیشین، پسوند «-لیک»، «-دیک»، «-تیک» به کار برده می‌شود.
رمز اقبال جهان واکشی از ادبارش گر به شاگردی شاگرد رسن تاب رسی
واکنون که نشانه گاه جودم تا باز عدم شود وجودم
ازکواکب چشم نتوان داشت‌فیض تربیت ناتوان بینی‌ست لازم دیده‌های تنگ را
تیزی که چو کواکب منقّضه گاه رجم با ریش بلمۀ شب تیره قران کند
سارنج چو ععق بودش شور و نواکار از سره و سرخاب شنو طنطنه بط
چون آفتاب، عقل ز روزن بدر زند در مجلسی که دختر رز واکند نقاب
وی سابقه ۱۸ بازی در تیم ملی فوتبال چکسلواکی ار دارد.
تو پَر واکردی و چون باز، نبودت ترس و پروایی
قامت خلوت نشینان می کند کار کمان می توان مسواک زاهد را نشان تیر کرد
ستر کواکب قدمش می‌درید سُفت ملایک علمش می‌کشید