واژ

معنی کلمه واژ در لغت نامه دهخدا

واژ. ( اِ ) به معنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبردست از پادشاه زیردست میگیرد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به باژ شود.
واژ. ( ص ) سرنگون. معکوس.( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). باز. رجوع به باز شود.

معنی کلمه واژ در فرهنگ معین

(اِ. ) نک . واج .
(اِ. ) نک . باژ، باج .

معنی کلمه واژ در فرهنگ عمید

= باج۲

معنی کلمه واژ در فرهنگ فارسی

باژ، باج
بر سر اسما آید بمعنی قلب و عکس و دیگر گونی : واژگون واژگونی .
بمعنی باج است و آن زری باشد که پادشاه زبر دست از پادشاه زیر دست می گیرد .

معنی کلمه واژ در ویکی واژه

نگاه کنید به وا.
نگاه کنید به باژ؛ نیز نگاه کنید به با.

جملاتی از کاربرد کلمه واژ

سیر نیرنگ جهان وقف تغافل خوشتر است نعل واژونی به پای دیدهٔ بینا زنید
بغرید و بگرفت چرخ بلند به زه کرد واژونه دیو نژند
کار عاشق واژگون باشد ز سیر اخترش گر در آتش پا گذارد، بگذرد آب از سرش
عجب دیدم ز بخت واژگونم که سرو قد یارم در بر آمد
مادَیان یوشت فریان کتابی است به زبان پارسی میانه دارای ۳۰۰۰ واژه.
نمود خیره ز دانش روان بهمنیار گواژه بر هنر و هوش کوشیار آورد
زکف شد دامن دلدار اکنون باد در دستم چها زین پس بمن یا رب زبخت واژگون آمد
واژهٔ ارسک، در لغت به معنی مکانی است که در میان دو رود قرار گرفته باشد.
واژه آبخاز از ریشه زبان محلی این ناحیه و معنی آن «سرزمین میرندگان» است. در ادب عامه، نام آبخاز را ترجیحاً «سرزمین روح و روان» ترجمه می‌کنند.
نکواژدهایی‌ست مرد خسیس که با گنج گوهر بود خاک‌لیس
برای چیست که زین تو واژگون گشته ز پای تا بسرت از چه غرقه خون گشته
دانه مکش ز من که من از بخت واژگون بر خویش اگرچه شوم به یاران خجسته ام
درود واژه‌ای از فارسی باستان است که ایرانی‌ها هنگام رسیدن به یکدیگر می‌گویند و بدور از هر جنگ و صلحی یکدیگر را با گفتن درود می‌ستایند. درود از واژه "دروته" و "دروسته" گرفته شده و در قدیم مردم هنگام احوالپرسی می‌گفتند "از درستی تو؟" یا "درستی؟" یعنی: آیا حالت خوب است؟ سلامت و تن درستی تو؟ این واژه در زبان روسی به "إزدرستی تو"؟здравствуйте تبدیل شده است که برای سلام و احوالپرسی بکار می‌رود.
بنای خانه بیداد واژگون گردد به دست تیرزنی یا به آه پیرزنی