واپسی

معنی کلمه واپسی در لغت نامه دهخدا

واپسی. [ پ َ ] ( ص نسبی ) آخری. آخرین. واپسین :
الهی به فریاد جانم رسی
در آن دم که باشد دم واپسی.نزاری قهستانی ( از دستورنامه چ روسیه ص 74 ).
واپسی. [ پ َ ] ( حامص مرکب ) عقب ماندگی :
قافله شد، واپسی ما ببین
ای کس ما، بی کسی ما ببین.نظامی.شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است
در قطار بختیان عشق پیشاهنگ باش.شانی. || به مجاز، ادبار :
واپسی است گر فلک با تو بمهر رو کند
ورت دهد فزونیی آنهمه نیز اندکیست.ادیب نیشابوری ( امثال و حکم ج 4 ).

معنی کلمه واپسی در فرهنگ فارسی

۱ - عقب ماندگی : (( قافله شده واپسی ماببین . ای کس ما بی کسی ما ببین . ) ) ( نظامی . لغ. ) ۲ - بدبختی ادبار .

جملاتی از کاربرد کلمه واپسی

می کشدم نفس نفس حسرت روز واپسین
صفحه‌ام یاد که آتش زد که تا مژگان زدن صد نگاه واپسین از پیکرم گل کرد و ریخت
تا به منزلگاه عقبی در رسی چند گویم چون بمانده واپسی
جفاهای ترا آخر وفایی هست پندارم درین میخانه صاف می به جام واپسین باشد
برادر برادرت را بازیاب دم واپسینش به بالین شتاب
واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثر گر برفتی در وداعش من ز جان خشنودمی
اول فشاندنی است که تا جمع آورد وآنگه کند نثار درافشان واپسین
خاکم به چشم در نگه واپسین مزن زنهار بر چراغ سحر آستین مزن
ای امیر کاروان واپسین ای وجودت لنگر چرخ و زمین
هر قطره اشک، کز صدف دیده ای چکد در روز واپسین، گهری پربها شود