وامق

معنی کلمه وامق در لغت نامه دهخدا

وامق. [ م ِ ] ( اِ ) یکی از اصطلاحات بازی نرد و آن داوی است که بر یازده کشند. ( از برهان قاطع ).
|| کنایه از عاشق :
جمال خلق لطیفش به صورت عذر است
بر آن جمال ندانم کسی که وامق نیست.سوزنی.
وامق. [ م ِ ] ( ع ص ) دوست دارنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). نعت از مقه. دوستدار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
وامق. [ م ِ ] ( اِخ ) نام مردی که بر عذرا عاشق بود. ( غیاث اللغات ) :
ابر بارنده ز بر چون دیده وامق شود
چون به زیرش گل رخان چون عارض عذرا کند.ناصرخسرو.چو همت آمد هر هشت داده به جنت
چو وامق آمد هر هفت کرده به عذرا.خاقانی.خاقانی ایم سوخته عشق وامقی
عذرا نسیمی از بر عذرا به ما رسان.خاقانی.انده گسار من شد و انده به من گذاشت
وامق چه کرد زانده عذرا من آن کنم.خاقانی.حجله همان است که عذراش بست
بزم همانست که وامق نشست.نظامی.در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عذرا همیشه وامق است.مولوی.وامقی بود که دیوانه عذرائی بود
منم امروز و توئی وامق و عذرای دگر.سعدی.خطا گفتم به نادانی که چون شوخی کند عذرا
نمی باید که وامق را شکایت بر زبان آید.سعدی.کسی ملامت وامق کند به نادانی
عزیز من که ندیده ست روی عذرا را.سعدی.عذراصفت است چهره گل
چون وامق عاشق است بلبل.ابن یمین.

معنی کلمه وامق در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) نام عاشق عَذرا.

معنی کلمه وامق در فرهنگ فارسی

دوست، عاشق، نام عاشق عذراکه داستان عشق به عذراست
(اسم ) ۱ - ( بازی نرد ) داوی باشد که بریاده کشند. ۲ - یکی ازدورههای ملایم موسیقی قدیم .
یکی از اصطلاحات بازی نرد و آن واوی است که واوی است که بر یازده کشند . کنایه از عاشق

معنی کلمه وامق در فرهنگ اسم ها

اسم: وامق (پسر) (عربی) (تلفظ: vāmeq) (فارسی: وامق) (انگلیسی: vamegh)
معنی: دوستدار، کنایه از شخص عاشق، ( اَعلام ) وامق طرفِ عشق عذرا در داستان وامق و عذرا که در زمان انوشیروان رواج داشته است، نام مردی که عاشق عذرا بود

معنی کلمه وامق در ویکی واژه

نام عاشق عَذرا.

جملاتی از کاربرد کلمه وامق

ماندم ز عذرا وامقی چون من نبودم لایقی لیکن خمار عاشقی در سر دل خمار را
فرد چرایی تو اگر یار کی؟ از چه تو عذرایی اگر وامقی؟
نیاز وامق بیچاره از تست هم از تو عشوه ها و ناز عذرا
گهی از چهر لیلی شاهدی مجنون فریب استی گهی از روی عذرا، آهوی وامق شکار استی
در دل معشوق جمله عاشق است در دل عذرا همیشه وامق است
حجله و بزمی است که تنها شده وامقش افتاده و عذرا شده
حال وامق که پریشان تر از او ممکن نیست از سر زلف پراکنده ی عذرا بشنو
همچو وامق شهره اندر روزگار گر شوم از عشق آن عذرا عذار
ابر نوروز از گرستن دیده وامق شده ست تا گل و لاله به رنگ عارض عذرا شدند
در عشق کند قبله تیمار مرا وامق در حسن برد سجده دیدار ترا عذرا