وامخواه. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) قرض خواه. ( آنندراج ). آنکه وام گرفتن از کسی را درخواست می کند. ( ناظم الاطباء ). آنکه وام گرفتن خواهد.که از کسی وام دادن خواهد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مطالب. خواهنده. طلب کننده : در آن دم که گرددشکم وامخواه گلین دیگ بهتر که زرین کلاه.امیرخسرو. || محصل. آنکه ادای وام را از کسی میخواهد و طلب میکند. ( ناظم الاطباء ). بستانکار. طلبکار. فامخواه. وامده. که از بدهکار مطالبه کند. آنکه مطالبه وام داده خود کند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و گر وام دارد کسی زین گروه شده ست از بد وامخواهان ستوه.فردوسی.و گر وامخواهی بیاید ز راه درم خواهد از مرد بی دستگاه.فردوسی.گویی از دو لب من بوسه تقاضا چه کنی وامخواهی نبود کو به تقاضا نشود.منوچهری.از وام جهان اگر گیاهی است می ترس که شوخ وامخواهی است.نظامی.کرم کن و بخر از دست وامخواهانم که بر من از کرمت وام های بسیار است.خاقانی.- امثال : حیض مرد دیدار وامخواه است .
معنی کلمه وام خواه در فرهنگ معین
(خا ) (ص فا. ) ۱ - قرض گیرنده . ۲ - طلب کار.
معنی کلمه وام خواه در فرهنگ عمید
۱. کسی که از دیگری پولی به قرض می خواهد. ۲. آن که طلب خود را از وام دار می خواهد.
معنی کلمه وام خواه در فرهنگ فارسی
کسی که ازدیگری پولی بقرض میخواهدو آنکه طلب خودرا، ازوامدارمیخواهد
معنی کلمه وام خواه در ویکی واژه
قرض گیرنده. طلب کار.
جملاتی از کاربرد کلمه وام خواه
به مرد بدآیین مده وام هیچ وگر وام خواهد ازو رخ بپیچ
به گفته ریچارد لاچمن، اگر ایالات متحده، مانند بریتانیا، بتواند خانوادهها و نخبگان خاصی را از کنترل انحصاری ادارات و قدرتهای دولتی محدود کند، بسیار بیشتر دوام خواهد آورد.
کی نور وام خواهد خورشید از سپهر کی بوی وام خواهد گلبن ز یاسمین
کی گریزم از درت اما ز من غافل مباش گر توام خواهی که بفروشی خریداریم هست
و بدان که حق همسایه نه آن بود که وی را نرنجانی و بس، بلکه با وی نیکویی کنی که در خبر است که در قیامت همسایه درویش در توانگر آویزد و گوید، «بارخدایا ورا بپرس تا چرا با من نیکویی نکردو در سرای از من ببست؟» و یکی از بزرگان به رنج بود از موش بسیار. گفتند که چرا گربه نداری؟ گفت، ترسم که موش آواز گربه بشنود، به خانه همسایه شود، آنگاه چیزی که خود نپسندم وی را بپسندم». و رسول گفت (ص)، «دانی که حق همسایه چیست؟ آن که از تو یاری خواهد یاری دهی، اگر وام خواهد وام دهی، اگر درویش باشد مدد کنی و اگر بیمار شود عیادت کنی و اگر بمیرد از پس جنازه وی بروی و اگر شادی رسدش تهنیت کنی و اگر اندوهی رسدش تعزیت کنی و دیوار خویش بلندی برنداری تا راه باد از وی بسته نگردانی و چون میوه ای خوری وی را بفرستی، اگر نتوانی پنهان خوری و نپسندی که فرزند تو را در دست گیرد و بیرون شود تا فرزند وی را خشم نیابید. وی را به دود طبخ خویش نرنجانی، مگر که وی را از طبخ خویش بفرستی» و گفت، «دانی که حق همسایه چیست؟ بدان خدایی که جان من در ید قدرت اوست که به حق همسایه نرسد الا کسی که خدای تعالی بر وی رحمت کرده باشد».
تیغ آتشبار شیر حق علی نیست آبش چون زبان وام خواه
مدت طغرل تکین چندان که دوران سپهر وام خواهد روزگار از مدت طغرل تکین
صد چشم وام خواهم تا در تو بنگرم این وام از کی خواهم و آن چشم خود که راست
مگر وام خواهم ز تیمورتاش زبانی فصیح و بیانی رسا
نه نقش پایم و نی سایه اینقدر دانم که خاک راه توام خواه آن و خواه اینم