والسلام

معنی کلمه والسلام در لغت نامه دهخدا

والسلام.[ وَس ْ س َ ] ( ع شبه جمله ) مجازاً، انتهی. خاتمه. تمت. این است و بس. و بس. و تمت. همین و بس. فقط. کلمه ای که بدان نامه یا گفتاری را ختم کنند :
پور اگر پندپذیری همی
پند من این است ترا والسلام.ناصرخسرو.ترا عمر چندانکه خواهی دهد
همین است باقی دعا والسلام.سوزنی.چون تو همه زخم زبانی مدام
کرم خور و خارنشین والسلام.نظامی.درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام.مولوی.صوفئی باشد به نزد این لئام
الخیاطه و اللواطه ، والسلام.مولوی.چه وصفت کند سعدی ناتمام
علیک السلام ای نبی ، والسلام.سعدی.- سلام و والسلام ؛ سلام بی گفتگوئی دیگر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آشنائی ساده بی مصاحبت و رفاقت و مؤانست. کنایه از پرهیز کردن و تجنب از دیگران :
با مردم زمانه سلامی و والسلام.
- والسلام والاکرام ؛ عباراتی که در پایان نامه نویسند یاسخن را بدان ختم کنند.

معنی کلمه والسلام در فرهنگ معین

(وَ سْ سَ ) [ ع . ] (ق . ) همین و بس . (واژة نخست عبارت والسلام علیکم به معنی درود بر شما ).

معنی کلمه والسلام در فرهنگ فارسی

السلام
مجازا : انتهی خاتمه . تمت . وبس

معنی کلمه والسلام در ویکی واژه

همین و بس. (واژة نخست عبارت والسلام علیکم به معنی درود بر شما)

جملاتی از کاربرد کلمه والسلام

عشق نبود آن که بنویسد قلم وانچه برخوانی ز کاغذ والسلام
رئیس‌جمهور ابوالحسن بنی‌صدر ۲۲ خرداد سال ۱۳۶۰ والسلام علیکم و رحمت‌الله»
چون نهد عاشق به کوی وصل گام جز یکی می در نگنجد والسلام
ای دلبری که طالب عیشی به کام دل ساقی رسید و فصل بهار است والسلام
حبل المتین و عروه وثقای اهل حال آن جعد زلف غالیه بار است والسلام
محمد عماره با استناد به نظر جمهور علمای اهل سنت، در عدم تکفیر کسی که به شهادتین اقرار زبانی دارد سخن ابوزید را نقل می‌کند که در روزنامه الاهرام مورخ۱۹/۶/۱۹۹۵ ثبت شده: «انا مسلم و فخور بأننی مسلم، اومن بالله سبحانه و تعالی وبالرسول علیه الصلاة والسلام و بالیوم الآخر: من مسلمانم و به مسلمانی خود افتخار می‌کنم، به خدا و رسول علیه الصلاة والسلام و روز قیامت اعتقاد دارم»(همان ص۳۲)
هیچ دگر نیست هیچ جز همه او والسلام پیش نزاری مگو از گهر و از نسب
مابقی گفتار او اندر منام باشد از اسرار و معنی والسلام
روی مه بشکافتی این بود جرمت والسلام کان سگان بشکافتند آن روی چون ماه ترا
با دوست گرم شوند، روحشان با نفس در جدال آید، و جسمشان با جسم در حسد، عالمیان این را محب خوانند، چون این حال روی نماید قرآن مجید این تجربت بکند نشان یحبهم و یحبونه این باشد، قال علیه الصلواة والسلام الموت جسر یوصل الحبیب الی الحبیب، هرکه جان دارد سر سر ندارد، و اینجا مرد عاشق مرگ گردد، تا سید ولد آدم در این مقام گوید الرفیق الاعلی و نیز گوید: یالیتنی غودرت مع اصحابی و آن خوب روی مصری گوید توفنی مسلما، و آن سر مردان و مرد میدان کرار غیر فرار گوید: لایبالی ابوک وقع علی‌الموت ام وقع الموت علیه، بوی این عطر به مشام این حکیم روزگار آید، بدیشان اقتدا کند تا اهتداء یابد گوید: مصراع: ای مرگ اگر نه مرده‌ای دریابم.
وقتی کی نامه ای نوشت به او. مدتی دراز می‌خواست که جواب نامه باز نویسد، وقت نمی‌یافت تا یک روز موذن بانگ نماز می‌گفت. در میان قامت یکی را گفت: جواب نامه دوست بازنویس و بگوی تا بیش نامه ننویسد که ما را فراغت جواب نیست. بنویس که به خدای مشغول باش والسلام.
هرچه غیر از کل بسوزاند تمام برق آنجا ماند و کل والسلام