معنی کلمه واقعه در لغت نامه دهخدا
کشت چشمش دل خاقانی را
رو بدین واقعه یارب چه خوش است.خاقانی.این واقعه شگرفت را وزنی نمی نهد و این حادثه بزرگ را خرد و حقیر میشمرد. ( سندبادنامه ، ص 198 ). پرده کتمان در سر صورت واقعه می کشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 298 ).در اثناء آن حال تهمتی و ریبتی که ازو در خیال افتاد احتیاط چنان اقتضا کرد که او را بگرفت و فرع واقعه او به اصل مسأله ابوعلی و دیگران الحاق افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 144 ).
چون که مرا زین همه دشمن نهند
تهمت این واقعه بر من نهند.نظامی.بر سر خاک از فلک تیز گشت
واقعه تیز بخواهد گذشت.نظامی.دل عطار چو درد تو نیافت
شد در این واقعه بر باد از تو.عطار.دست از این حرکت کوتاه کن که واقعه ها در پیش است. ( گلستان ).
گفتم من و صبراگر بود روز فراق
چون واقعه اوفتاد نتوانستم.سعدی.علاج و اقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چون رفت کاراز دست.سعدی ( کلیات چ مصفا ص 809 ). || حادثه سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سانحه : چون خبر رسید به نشابور که حاجب بزرگ را با لشکر منصور چنان واقعه افتاده است در ساعتی سوری زندان عرض کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556 ). نوادر و عجایب بود که وی را افتاده در روزگاری پدرش چند واقعه بود همه بیاورده ام در این تاریخ. ( تاریخ بیهقی ). شکر نمود بعد از اینکه علاج کرد سختی های سربسته را و رفع کرد واقعه های الم رساننده را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
این بار نار صاعقه افتاد دردلم
وین بار آب واقعه بگذشت از سرم.خاقانی.بر اهل آن خطه بعداز واقعه یزید مهلب چنان حادثه نیفتاده بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 74 ). گفت در خواب دیدم که سلطان درشکارگاه در واقعه ای افتاده است. ( جهانگشا ). || سختی. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حال. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). وضع : مرغان... صورت واقعه او را بگفتند. ( کلیله و دمنه ).