واصلی

معنی کلمه واصلی در لغت نامه دهخدا

واصلی. [ ص ِ ] ( ص نسبی ) رسیده. واصل شده. وصول شده : و بغیر همان مبلغ فوق چیزی انفاد خزانه ٔعامره نمیشد و شانزده یک از وجه واصلی سر کار خاصه شریفه در وجه معیرالممالک از قدیم الایام الی الاَّن مقرر و مستمر است. ( تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 24 ).
واصلی. [ ص ِ ] ( اِخ ) عبداﷲبن عبدالوهاب بن نصیربن عبدالوهاب بن عطأبن واصل الواصلی الرازی الصوفی مکنی به ابوسعید. از محدثان است. در رجب سال 287 متولد شد و در ربیع الاول 382 هَ. ق. در بخارا درگذشت. وی از ابوعبداﷲ محمدبن ایوب بن ضریس الرازی و یحیی بن محمدبن صاعد و عبدالرحمن بن ابی حاتم و جز آنها حدیث شنید و الحاکم ابوعبداﷲ غنجار و ابوسعد الادریسی وسعدالجنزروذی از وی حدیث روایت کرده اند. ( از لباب الانساب ).
واصلی. [ ص ِ ] ( اِخ ) علی بن احمدبن واصل المستملی الواصلی الزوزنی مکنی به ابوالقسم از محدثان است. به سال 376 هَ. ق. در زوزن درگذشت وی از ابی محمد عبدالرحمن بن ابی حاتم و جز آن روایت کند و الحاکم ابوعبداﷲ از وی حدیث شنید. ( از لباب الانساب ).
واصلی. [ ص ِ ] ( اِخ ) میرزا نورعلی لکهنوئی از شعرای ساکن هند است و از میرزا محمدفاخر مکین تعلیم می گرفت و با میرزا محمد جعفرخان راغب به عظیم آباد رفت و همانجا درگذشت. از اشعار وی است :
واصلی گاه به وصلت نرسید و جان داد
باده ناخورده کشید آه عبث رنج خمار.دیگران راوصل و حرمان شد نصیب واصلی
ای فلک از کجرویهای تو صد فریاد و آه.ای واصلی از جهان فانی رفتی
محروم ز وصل یار جانی رفتی
دردا که ز نخل زندگانی ثمری
ناخورده به عالم جوانی رفتی.( از تذکره صبح گلشن ص 581 ).

معنی کلمه واصلی در فرهنگ فارسی

میرزا نور علی لکهنوئی از شعرای ساکن هند است و از میرزا محمد فاخر مکین تعلیم می گرفت و با میرزا محمد جعفر خان راغب به عظیم آباد رفت و همانجا درگذشت .

جملاتی از کاربرد کلمه واصلی

یقینشان واصلی بنمودهٔ تو حقیقت جزء و کل بگشودهٔ تو
ز پیرت واصلی باشد بعالم وز این دم اوفتی در عین آدم
و این محبتی که از برای چنین نفسی حاصل می شود نهایت درجات عشق، و غایت کمالی است که از برای نوع انسان متصور است اوج روح مقامات واصلین و «ذروه مراتب کاملین است و هیچ مقامی بعد از آن نیست مگر اینکه ثمره این مقام است و هیچ مقامی پیش از آن نیست مگر آنکه مقدمه ای از مقدمات آن است و این عشقی است که عرفا افراط در مدح آن نموده اند و اهل ذوق، مبالغه در ستایش آن کرده اند و به نثر و نظم در ثنای آن کوشیده اند، و تصریح نموده اند که آن، مقصود از ایجاد کائنات، و مطلوب از آفرینش مخلوقات است کمال مطلق آن است و بجز آن، کمالی نیست و سعادت به واسطه آن است، و به غیر از آن، سعادتی نه همچنان که یکی گفته:
چون ندانی واصلی آنجایگاه هم تویی و نه تویی اینجایگاه
تا تو بر خود عاشقی بی حاصلی چون فنای یار گشتی واصلی
اگر می واصلی خواهی در اینجا که بگشاید ترا بیشک در اینجا
آفتاب است کیمیاگر و پس واصلی صانعی قوی تاثیر
تو نشناسی بخود حق را یقین هان نمود عشق را از واصلین دان
شیخ ابوعلی نام داشته، ملقب به قلندر بوده. از کُمَّلمین اهل سلوک و طریقت و واصلین مقام حقیقت و از معاصرین شیخ شمس الدین تبریزی و مولوی معنوی بوده. سال‌ها با ایشان مصاحبت و معاشرت نموده. اصل آن جناب از ولایات عراق و در کمالات، مشهور آفاق بوده. به هندوستان رفته. گاهی در پانی پت و گاهی در قریهٔ کرنال می‌آسوده. باری در طریقت، انتساب به سلسلهٔ علیهٔ چشتیه داشته و به سه واسطه به قطب الدین کاکی می‌رسد. از اولیاء کرام و مجاذیب عظام، سرش پر شور و دلش پرنور. منشرح الصدر و رفیع القدر، عارج معارج ایمان و ناهج مناهج ایقان. عارف لاهوت و واقف مواقف جبروت. سینه‌اش رشک سینا و دیده‌اش به نور توحید بینا. مزارش در آن ولایت مشهور و این چند بیت از آن جناب است:
چنانچه نظریهٔ کوانتومی درست باشد، تعیین امتداد محور برای اندازه‌گیری قطبش یک فوتون، تابع موج را وادار به فرو کاهش بر آن محور خواهد کرد، که اندازه‌گیری ذرهٔ دوم را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این تأثیر با وجود هر مشاهده‌گری بدون دانستن اینکه کدام محورها توسط همکارش درفاصلهٔ دور انتخاب شده باشد رخ می‌دهد و در فواصلی که اجازه هیچگونه ارتباطی میان دو فوتون حتی با سرعت نور نیست.
میان جزو و کل بد پیش بین او که بد در واصلی صاحب یقین او