واشد
معنی کلمه واشد در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه واشد
بیتکلف جز خیالات شرار سنگ نیست اینقدر چشمی که من بر روی هستی واشدم
خامشنفسی خفت گوینده ندارد لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد
این روستا در دهستان خواشد قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۴۸۲ نفر (۱۴۳ خانوار)
وای بر من که رقیب از تو به من بنماید نامه واشده مهر به عنوان زدهای
از جام عشقند از ازل، ذرات مست لم یزل ساقی صلایی میزند میخانه رادر واشدست
ترک غفلت شاهد اقبال فیض ما بس است چشم اگر از خواب واشد نیست جز برهان صبح
این روستا در دهستان خواشد قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۵۶۰ نفر (۱۵۵ خانوار) بودهاست.
این روستا در دهستان خواشد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶۷ نفر (۱۲۱خانوار) بودهاست.
سخن را به گهواره کن فکان به نام شهنشاه واشد زبان
حلقه پیش رخ از طره آن به واشد آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد
این تجمع منجر به هواشدن بادبادکهای سبز رنگ در فضای آسمان شد. به گزارش خبر آنلاین همچون دانشگاه تهران، در اطراف دانشگاه شریف نیز مأموران نیروی انتظامی امور را تحت کنترل داشتند و رفتوآمد مردم ادامه داشت. در فضای مقابل درب اصلی دانشگاه شریف بادبادکهای سبز رنگ در فضای آسمان نگاه هر عابری را جلب میکرد.
مایه آزار بود، صحبت ما با هوس ما ز هوس واشدیم، وانشد از ما هوس
از گشاد لب در تشویش واشد بر رخش در رحم از فکر روزی طفل فارغبال بود
پیمانه گیر و سیر چمن کن که صبحدم بر روی خویش واشده فالت در آینه