وازدن

معنی کلمه وازدن در لغت نامه دهخدا

وازدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) رد کردن. مردود شمردن. رد کردن چیز معیوب. ( یادداشت مؤلف ). کنار گذاردن. انتخاب نکردن. نپسندیدن و انتخاب نکردن کالا :
توان خرید به صدجان ز یار نیم نگاه
متاع ناز در این چند روزه وازده است.( ازآنندراج ).|| پوشیده و پنهان کردن. || زدن. پنبه زدن و حلاجی کردن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وازدن در فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پس زدن ، رد کردن . ۲ - جداکردن و کنار گذاشتن جنس نامرغوب .

معنی کلمه وازدن در فرهنگ عمید

پس زدن، رد کردن.

معنی کلمه وازدن در فرهنگ فارسی

پس زدن، ردکردن، پس زده، پس مانده، هرچیزنامرغوب
(مصدر ) ۱ - زدن پنبه را حلاجی کردن . ۲ - رد کردن چیزی یا کسی را انتخاب نکردن کنار گذاشتن : (( چه بسا از آنان که نتوانسته اند دوره را بپایان برسانند یا خود خسته شده و کنار رفته اند یا آنها را وازده اند . ) ) ۳ - بهم زدن برهم زدن . ۴ - نقض عهد کردن .

معنی کلمه وازدن در ویکی واژه

پس زدن، رد کردن.
جداکردن و کنار گذاشتن جنس نامرغوب.

جملاتی از کاربرد کلمه وازدن

توازدنائت همت،هزارحیله کنی که خشم وشهوت ایشان بخویش دریابی
پس از آنکه بنی اسرائیل سر وازدند، موسی بحضرت باز شد، گفت: رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ. فرق است میان وی‌ و میان مصطفی (ص) که شب معراج چون بحضرت اعلی رسید، و آن راز و ناز دید، و از جناب جبروت سلام و تحیت در پیوست که: «السلام علیک ایها النبی و رحمة اللَّه و برکاته»، در آن ساعت امّت خود فراموش نکرد، و شفقت برد، و ایشان را از آن نواخت بهره داد، گفت: «السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین»، و چون این ثنا از حق بیافت که: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ، امّت را نیز در آن گرفت، گفت: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ، و در آخر عهد که ازین سرای حکم نقل کرد، همه سخن وی با جبرئیل حدیث امّت بود، و غمّ و همّ وی در کار امّت بود. فردا در قیامت چون سر از خاک برآرد، همه پیغامبران در خویشتن فرو مانند که «نفسی نفسی» و وی گوید: «امّتی امّتی».
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ابن عباس گفت: چون این آیت آمد که إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ، مسلمانان هنگامی بتان را بد میگفتند، پس آن کافران در برابر آن معبود مسلمانان را بد میگفتند، و مسلمانان را در آن زمان قوّت آن نبود که ایشان را از آن و از داشتندی و از ایشان کین ستدندی. پس رب العالمین این آیت فرو فرستاد: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ. سدی گفت: بوقت وفاة بو طالب قومی از قریش برخاستند بو سفیان و بو جهل و نضر حارث و امیّه و ابیّ پسران خلف و عقبة بن ابی معیط و عمرو بن العاص و اسود البختری، این جماعت برخاستند، و بر بو طالب شدند، گفتند: تو سرور عرب و سیّد مایی، و از بهر حرمت تو ما بسی رنج کشیدیم ازین برادرزاده تو محمّد، و هنوز بر آنست که ما را رنجاند، و خدایان ما را بد گوید، تو او را بر خوان، و میان ما عهدی بند، که نه او نام‌ خدایان ما برد، و نه ما نام خدای او بریم. سر بسر بیفکنیم، و از هر دو جانب سخن بد در خدایان نگوئیم. بو طالب، مصطفی را (ص) برخواند، گفت: یا محمّد! این قوم تو و بنو عم تو چنین میگویند، و انصاف می‌دهند، تو نیز از ایشان قبول کن، و مراد ایشان حاصل کن. مصطفی (ص) روی با ایشان کرد و گفت: اگر من مراد شما بدهم، شما نیز کلمه‌ای از من دریغ مدارید، که اگر بگوئید ملک جهان شما را بود، و عرب و عجم سر بر خط شما نهند. بو جهل گفت: آن چه سخن است که تو از ما می‌در خواهی؟ گفت: کلمه «لا اله الا اللَّه». ایشان چون کلمه توحید شنیدند یکبارگی سر وازدند، و پرکنده شدند. بو طالب گفت: یا محمد! این کلمه ازیشان مخواه، که ایشان از آن ترسیده‌اند و رمیده، و طاقت گفتن آن ندارند. با ایشان سخنی دیگر گوی، و کاری دیگر خواه. مصطفی گفت: یا عمّ! من بر آن نیستم که هرگز جز از این کلمه خواهم گفت، و جز از این بکاری دیگر سر درخواهم آورد. ایشان سخن درشت‌تر کردند، گفتند: لتکفّنّ عن شتم آلهتنا او لنشتمنّک و لنشتمنّ من یأمرک، فأنزل اللَّه تعالی: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ. و عند نزول هذه الایة
قالمیشم یرده قاناتسیز قوش کیمی پروازدن یولاسال جام شراب ایلن بوزولموش کونلومی