جملاتی از کاربرد کلمه وارونی
آرونی یا اودالاکا آرونی یا اودالاکا وارونی عالمی مورد احترام در آیین هندو است
نعل وارونی است تبخال لب من، ورنه هست در دل من زان بهشتی روی، کوثر در گذار
به این وارونی طالع درین میخانه چون باشم؟ مکرر خون به مینا کردم وصهبا برون آمد
دیو بدگوهر از راه ببردهستت مست آن رهبر بدگوهر وارونی
مشغول تن مباش کزو حاصل نایدت چیز جز همه وارونی
طرح وارونی نشد در ساغرم اکنون پدید چون حبابش کاسه گر، در اصل وارون ساخته
نعل وارونی است هر موجی درین دریای خون هر کجا بیم خطر افزون بود لنگر فکن
چو آفتاب خداوند کیمیاست کنون زسایۀ تو هرآنجا که بود وارونی
به کام دل به امّید جفا چشم وفا دارم ازآن برگشته مژگان ای دریغا بخت وارونی
شکوه ما نعل وارونی است از بیداد چرخ ورنه از غمخانه افلاک بیرونیم ما
نعل وارونی است در ظاهر مرا این پیچ و تاب ورنه من چون راه دارم دامن منزل به دست