معنی کلمه واخ در لغت نامه دهخدا
روز و شب آخ و واخ و ناله و وای
خویشتن در بلا و هر که سرای.سعدی.
واخ. ( اِ ) یقین است که دربرابر گمان باشد. ( برهان ) ( از سفرنامه شاه ایران از آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ). محقق.بی شبهه. بی قیاس. ( ناظم الاطباء ). درواخ :
گمان برم که بر او ملک تا ابد باقی است
به صددلیل مبرهن گمان من شد واخ.
فرخی سیستانی ( از فرهنگ خطی انجمن آرای ناصری ).
|| گمانی که به یقین رسد. ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی ) ( از سفرنامه شاه ایران از آنندراج ). || گمان نزدیک به یقین. ( ناظم الاطباء ). || راستی. صداقت. حقیقت. || بامداد. صبح. هنگام صبح. || مشرق. جای صبح. || کمان مته. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). || ( ص )راست. درست. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ).