واجبات

معنی کلمه واجبات در لغت نامه دهخدا

واجبات. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ واجبة. چیزهایی که بجا آوردن آنها واجب است. ( ناظم الاطباء ) :
چو کار معنوی زین چرخ بینی
متاب از واجبات عقل مگذر.ناصرخسرو.و رجوع به واجبة و واجب و لازم شود.

معنی کلمه واجبات در فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ واجبه ، اموری که به جا آوردن آن ها واجب و بایسته است .

معنی کلمه واجبات در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع واجبه ( واجب ) : اموری که بجا آوردن نها واجب و بایسته است : (( و اول روز شنبه ... غر. عید سعید بود . اقامت سنن و واجبات نه روز شریف وجه. همت پادشاهانه گشت . ) )

جملاتی از کاربرد کلمه واجبات

طبق گفتهٔ همسرش، در بیمارستان نماز می‌خواند و بارها واجبات دینی را انجام می‌داد.
کلود آدریان هلوتیوس این نکته را به روشنی بیان کرد: "انسان آزاد، انسانی است که در آهن نیست، و نه در زندان، و نه وحشت زده مانند یک برده از ترس مجازات … این عدم آزادی نیست … نه مانند عقاب پرواز کند و نه مانند نهنگ شنا کند. علاوه بر این، جان جی در مقاله شماره ۲ فدرالیست اظهار داشت که هیچ چیز قطعی تر از واجبات ضروری دولت نیست، و به همان اندازه غیرقابل انکار است که هر زمان و هرچند که تأسیس شود، مردم باید از برخی از حقوق طبیعی خود انصراف دهند تا اختیارات لازم به آن واگذار شوند. معنای حرف با جایگزین کردن "آزادی منفی" به جای "حقوق طبیعی" بهتر بیان می‌شود، در اینجا بحث این است که قدرت یا اختیارات یک دولت مشروع بخشی از محدودیت‌های پذیرش ما در مورد آزادی منفی است.
و کفّارت واجبی است از واجبات قتل.
یاد چو منی به شعر و نامه از جمله واجبات باشد
ز کوه جاه خود از پایة نصاب افتاد ز واجبات جهان چون ز کات مال بود
تا احترام و عزت تاج و سریر هست از جمله واجبات صغیر و کبیر ملک
ونیزگوئیم توانایی مردم بر سه روی است یا بتن است یا بجان یا بمال و چون بتن مرین فریضه ها را بگزارد بطاقت خویش اندر طاعت کوشیده باشد و هرکه بطاقت خویش (اندر طاعت) کوشد خدایتعالی بیش از آن نخواهد ازو چنانکه گفت قوله تعالی:لا یکلف الله نفسا الا وسعها این است بیان واجبات که یاد کردیم بتوفیق ایزد تعالی و السلام.
از واجبات مدح تو صد پایه نازلست چندانکه در ثنای تو اطناب می رود
فریاد که دشمنان به هم ساخته اند واجبات به حال ما نپرداخته اند
اسیر جاه طبیعت کجا خبر دارد که مبطلات کدامست و واجبات کدام