معنی کلمه وا در لغت نامه دهخدا
کبوتر چون پرید از پس چه نالی
که وا برج آید ار باشد حلالی.نظامی.که بسیار ناید بر اندکی
یکی وا صد آید نه صد وا یکی.نظامی.سرانجام اگرچه بد بد رود
خر لنگ وا آخور خود رود.نظامی.گفتند محبت چیست گفت از ازل درآمده است و بر ابد گذشته ودر هشده هزار عالم کس را نیافته که یک شربت از او درکشد تا آخر وا حق شد و از این عبارت در وجود آمد که یحبهم و یحبونه ( تذکرةالاولیاء عطار ).
گرچه ما وا سوی مأوا میرویم
با دل آشفته زینجا میرویم.شاه داعی شیرازی.بطن السماء؛ آن سوی که وا ما دارد. ( السامی فی الاسامی ). ظهرالسماء؛ آن سوی که وا دیگر آسمان دارد. ( السامی ). التنفش ؛ موی وا تیغ خاستن. ( زوزنی ). وا تیغ خاستن موی. ( منتهی الارب ). || به معنی به : واپس رفتن. واپس خزیدن. واپس دادن. واگذاشتن. واایستادن :
رستمان را ترس و غم واپیش برد
هم ز ترس آن بددل اندر خویش مرد.مولوی.کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.مولوی.التقشیع، ابرو وابردن. ( تاج المصادر بیهقی ). الاستعاط؛ دارووا بینی خویش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). التعقیب ؛ وا گوشه دهان افکندن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ). السفوف ؛ دارو که وا دهن پراکنند. ( مهذب الاسماء ). || ( پیشوند ) گاهی به معنی باز است چنانکه وانگوئی به معنی بازنگوئی باشد و واگفت به معنی بازگفت است : واشدن. واکردن. واماندن. واترقیدن :