وا
معنی کلمه وا در لغت نامه دهخدا

وا

معنی کلمه وا در لغت نامه دهخدا

وا. ( حرف ) چون حرف عطفی برای اتباع و مزاوجه ها و گاه معنی تکرار و تأکید را رساند: رنگ و وارنگ ، جور و واجور و میتوان آن را بدل الف ( آ ) دانست درترکیباتی نظیر: رنگ وارنگ ( رنگارنگ ) در تداول مردم تهران ، شوشتر و خراسان. || ( پیشوند ) وا ( مزید مقدم ) گاه بر سر فعل درآید و خلاف و عکس معنی فعل را رساند: رو و وارو، کش و واکش ، کنش و واکنش. || ( حرف اضافه ) گاه بجای با و به و بسوی آید چنانکه اگر گویند که وا او گفتم اراده آن باشد که بااو گفتم یا به او گفتم : واهوش آمدن ، بهوش آمدن. الافاقة؛ واهوش آمدن. ( زوزنی ). الاختناث ؛ سرمشک وا بیرون نوردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). وادید آمدن ، بادید آمدن. پدید آمدن : مؤمن فرزندان خود را اضافه چون وا بت کند. ( کتاب النقض ص 552 ). و مذهب اهل حق آن است که قدرت وا فعل است. ( کتاب النقض ص 542 ).
کبوتر چون پرید از پس چه نالی
که وا برج آید ار باشد حلالی.نظامی.که بسیار ناید بر اندکی
یکی وا صد آید نه صد وا یکی.نظامی.سرانجام اگرچه بد بد رود
خر لنگ وا آخور خود رود.نظامی.گفتند محبت چیست گفت از ازل درآمده است و بر ابد گذشته ودر هشده هزار عالم کس را نیافته که یک شربت از او درکشد تا آخر وا حق شد و از این عبارت در وجود آمد که یحبهم و یحبونه ( تذکرةالاولیاء عطار ).
گرچه ما وا سوی مأوا میرویم
با دل آشفته زینجا میرویم.شاه داعی شیرازی.بطن السماء؛ آن سوی که وا ما دارد. ( السامی فی الاسامی ). ظهرالسماء؛ آن سوی که وا دیگر آسمان دارد. ( السامی ). التنفش ؛ موی وا تیغ خاستن. ( زوزنی ). وا تیغ خاستن موی. ( منتهی الارب ). || به معنی به : واپس رفتن. واپس خزیدن. واپس دادن. واگذاشتن. واایستادن :
رستمان را ترس و غم واپیش برد
هم ز ترس آن بددل اندر خویش مرد.مولوی.کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.مولوی.التقشیع، ابرو وابردن. ( تاج المصادر بیهقی ). الاستعاط؛ دارووا بینی خویش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). التعقیب ؛ وا گوشه دهان افکندن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ). السفوف ؛ دارو که وا دهن پراکنند. ( مهذب الاسماء ). || ( پیشوند ) گاهی به معنی باز است چنانکه وانگوئی به معنی بازنگوئی باشد و واگفت به معنی بازگفت است : واشدن. واکردن. واماندن. واترقیدن :

معنی کلمه وا در فرهنگ معین

(اِ. )= با. ابا. وا: آش .
(پش . ) پیش از فعل آید به معنای ذیل : الف - به معنی «باز» تجدید و دوبارگی را رساند: وا آمدن . ب - به معنی «باز»، «گشاده » و مانند آن : واکردن . ج - به معنی «به » به جهت تاکید: وا ایستادن ، واشدن .
(ص . ) باز، گشاده .
(حراض . ) ۱ - به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم [ و دین شما. ] ... ۲ - به معنی «به »: بندة من (خدا ) پشت وامن داد و کار وامن گذاشت .
(پس . ) به آخر اسم پیوندد دال بر نگهبانی و حفاظت : پیشوا.
(عا. ) = وای : ۱ - کلمه ای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند. ۲ - در موقع تأسف خوردن استعمال شود. ۳ - در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانم ها ).

معنی کلمه وا در فرهنگ عمید

پیش از فعل دلالت بر تکرار دارد، دوباره، باز: واگذاردن، واگفتن، واخواستن، وارهیدن، وابستن.
باز، گشوده.
* وا کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] باز کردن، گشودن.
آش: شوروا، سکوا: ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۷ ).

معنی کلمه وا در فرهنگ فارسی

۱ - کلمهای که بهنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند . ۲ - در موقع تاسف خوردن استعمال شود . ۳ - در مورد تعجب بکار رود . ( بیشتر در تداول زنان تهران ) : ( وا . خاک بسرم . )
مزید مقدم عربی که استغاثه را رساند

معنی کلمه وا در دانشنامه عمومی

وا ( به لاتین: Wa ) یک منطقهٔ مسکونی در غنا است که در منطقه غرب علیا واقع شده است. وا ۱۰۲٬۴۴۶ نفر جمعیت دارد و ۳۰۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهر ایپر خواهرخواندهٔ وا هست.
معنی کلمه وا در فرهنگ معین

معنی کلمه وا در ویکی واژه

به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم
و دین شما....
به معنی «به»: بندة من (خدا)
پشت وامن داد و کار وامن گذاشت.
وای:
کلمه‌ای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند.
در موقع تأسف خوردن استعمال شود.
در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانم‌ها)
باز، گشاده.
پیش از فعل آید به معنای ذیل: الف - به معنی «باز» تجدید و دوبارگی را رساند: وا آمدن. ب - به معنی «باز»، «گشاده» و مانند آن: واکردن. ج - به معنی «به» به جهت تاکید: وا ایستادن، واشدن.
به آخر اسم پیوندد دال بر نگهبانی و حفاظت: پیشوا.
با. ابا. وا: آش.

جملاتی از کاربرد کلمه وا

حجاب عشق اگر دست از عنان شوق بردارد به پای سرو چون آب روان غلطیدنی دارد
خویش بود جان در ره تو باختن سوختن پروانه سان و ساختن
رفت آن سرو روان چون سوی گلزار سلیم بلبل از دامن گل دست تمنا برداشت
دو خفته نرگس مکحول پر ز خواب و خمار دو چفته سنبل مفتول پر ز تاب و شکن
گر گنج غمت در دل دیوانه نمی‌شد ویرانه مقام من دیوانه نمی‌شد
الاشان ۱٬۲۱۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
یعنی دوان جان فلکی کز جلال او عین الکمال کرد ستم بر کمال او