هژیر

معنی کلمه هژیر در لغت نامه دهخدا

هژیر. [ هَُ / هََ ] ( ص ) نیکو. ( اسدی ).ستوده و پسندیده و خوب و نیک. ( برهان ) :
از ایرانیان هرکه مرد است پیر
که شان بند کردن نباشد هژیر.دقیقی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 37 ).به شاه جهان گفت زردشت پیر
که در دین ما این نباشد هژیر.دقیقی.یکی نامه بنوشت خوب و هژیر
سوی نامور خسرو دین پذیر.دقیقی.بگشتند هر دو سوار هژیر
به گرز و به نیزه ، به شمشیر و تیر.فردوسی.نوروز فرخ آمد و نغز آمدو هژیر
با طالع سعادت و با کوکب منیر.منوچهری.شهری است پربشارت از این کار و هر کسی
سازد همی ز جان و ز دل هدیه هژیر.فرخی.خاطر و دست تو دبیرانند
اینْت کاری بزرگوار و هژیر.ناصرخسرو. || زیبا. خوب چهره. خوبروی :
دریغ آن سر تخمه اردشیر
دریغ آن سوار جوان هژیر.فردوسی.دست به می شاه را و دل به هژیران
دیده به روی نکو و گوش به قوال.منوچهری.خمّیده گشت و سست شدآن قامت چو سرو
بی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.ناصرخسرو.هژیرت سخن باید ای میرگیر
نباشد چه باک است رویت هژیر؟ناصرخسرو.|| ( اِ ) جلدی و چابکی. ( برهان ). در این معنی هم صفت است به معنی جلد و چابک ، نه جلدی و چابکی. || هوشیاری. ( برهان ). هوشیار.

معنی کلمه هژیر در فرهنگ معین

(هَ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - زیرک ، هوشیار. ۲ - نیکو، پسندیده .

معنی کلمه هژیر در فرهنگ عمید

۱. پسندیده، نیکو: نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالعِ مبارک و با کوکبِ منیر (منوچهری: ۴۸ )، به شاهِ کیان گفت زردشتِ پیر / که در دینِ ما این نباشد هژیر (فردوسی: ٥/٨٤ ).
۲. زیبا: خمّیده گشت و سست شد آن قامتِ چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورتِ هژیر (ناصرخسرو: ۱۰۳ ).
۳. جلد، چابک: دریغ آن سرِ تخمهٴ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی: ۸/۴۶۹ ).
۴. زیرک، هوشیار.

معنی کلمه هژیر در فرهنگ فارسی

زیرک، هوشیار، پسندیده، نیکو، پسندیدگی، هوشمند
(صفت ) ۱- خوب نیکو پسندیده : (( ای فخر آل اردشیر ای مملکت راناگزیز ای همچنانچون جان و تن آثار و افعالت هژیر (دقیقی ) ۲- جلد چابک : ((گاهگاهی که ازملالت کار زین براوکردی آن هژیرسوار... ) ) (نظامی ) هژیری : ۱- نیکویی پسندیدگی : (( پس چون شایستگی وهژیری پدید آید ازاودرملک وملت پادشاه اورا برانداز. اوبر سبیل شرف لقبیددهد... ) )۲- جلدی چابکی

معنی کلمه هژیر در فرهنگ اسم ها

اسم: هژیر (پسر) (فارسی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: ha (e) žir) (فارسی: هژير) (انگلیسی: hazhir)
معنی: خوب، پسندیده، زیبا، چابک، هوشیار، نیک نژاد، نام پسر گودرز سردار ایرانی، ( = هجیر )، چالاک، ( در حالت قیدی ) به خوبی، ( در پهلوی ) خوب چهر، ( اَعلام ) نام پسر گودرز، هجیر خوب، چابک و چالاک

معنی کلمه هژیر در ویکی واژه

زیرک، هوشیار. نیکو، پسندیده. از اسامی شاهنامه. هژیر جهانسوز و نر اژدها/ ز دام قضا هم نیابد رها «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه هژیر

هر ترک او به روز نبرد آن کند به رزم کان نه هژیر تند و نه پیل ژیان کند
سیوسس که در سیستان بد امیر ورا سوخرا خوانده مرد هژیر
همه ساله اردیبهشت هژیر نگهبان تو با هش و رای پیر
ادهم در سال ۱۳۲۷ در کابینه عبدالحسین هژیر برای نخستین بار به وزارت رسید. در اواخر سال نیز با همین سمت وارد کابینه ساعد شد. از ۲۴ فروردین ۱۳۳۶ تا ۲۵ اسفند ۱۳۳۸ سناتور انتخابی در دوره دوم مجلس سنای ایران بود. رئیس جمعیت آذربایجانی‌های مقیم مرکز و عضو هیئت مدیره جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران نیز بود.
به هامون کشیدند پس یوز و باز هژیران شیرافکن سرفراز
دریغ آن سر تخمهٔ اردشیر دریغ این جوان و سوار هژیر
سیاوش همان نامدار هژیر که کشتش به روز جوانی دبیر
ز سعی و همت و رای تو ملک و دولت و دین هژیر و فرخ و فرخنده و قوی حال است
ز کوفه یکی بانگ برشد به ابر چنان چون زیک بیشه غژمان هژیر
اندرین حال آن هژیر رزمکوش کامدش صوتی ز هندستان به گوش
یکی تیره دل مرد خنجر زنی هژیر دژ آگاه مردافکنی
همچنین گفته شده بود که سهراب کریمی، فعال دانشجویی، نیز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود. پیش از آن خبر رسیده بود که هژیر کردنژاد، دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی تهران، دستگیر شده بود.