هویدا

ز دیدارش پریشانی هویدا مه و مهرش ز پیشانی هویدا

هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟

همه عالم به عشق از عشق پیداست نظر کن عشق در عالم هویداست

تا ز بوطالب آمدی به وجود شد هویدا هر آنچه پنهان بود

تماشا مرو نک تماشا توی جهان و نهان و هویدا توی

از دیده هر عاقل پیوسته توئی پنهان وندر نظر عارف همواره هویدا تو

بچشم صورت و دل هر دو پیداست جمال جان و جانانم هویداست

ز سر تا پای اندر عین کل لاست حقیقت او ز دید کل هویداست

یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد

پس از این دوران، ابوموسی دیگر در سیاست دخالت نداشت و این مهم از نامشخص بودن تاریخ دقیق مرگ وی هویدا است. در منابع به سالهای ۴۱٬۴۲٬۵۰٬۵۲٬۵۳ اشاره شده که از همه درستتر سال ۴۲ هجری است.

شد گنج نهان ما هویدا گنجی که از اوست عین اشیا