هوشیاری

معنی کلمه هوشیاری در لغت نامه دهخدا

هوشیاری. [ هوش ْ ] ( حامص مرکب ) فطانت. خردمندی. هوشمندی. مقابل بیهوشی. هشیاری :
ای شاعر سبکدل با من چه اوفتادت
پنداشتم که عقلت بیش است و هوشیاری.منوچهری.استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است.مولوی.|| حس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || صحو. مقابل مستی.

معنی کلمه هوشیاری در فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - دارای هوش . ۲ - عاقلی . ۳ - آگاهی ، بیدار. ۴ - زیرکی .

معنی کلمه هوشیاری در فرهنگ عمید

۱. زیرکی.
۲. آگاهی، بیداری.

معنی کلمه هوشیاری در فرهنگ فارسی

۱- دارای هوش بودن باهوش . ۲- عاقلی بخردی . ۳- آگاهی بیداری . ۴ - زیرکی مقابل بیهوشی .

معنی کلمه هوشیاری در ویکی واژه

دارای هوش.
عاقلی.
آگاهی، بیدار.
زیرکی.

جملاتی از کاربرد کلمه هوشیاری

. . . و زبان هوشیاریست از مست دوای هوش مستان
صد شکر کز حلاوت هستی گذشته ایم وز ذوق هوشیاری و مستی گذشته ایم
به‌هوشیاری و مستی رهیست چون به خدا ازین دوکار ندانم‌کدام بایدکرد
هوشیاری ندانمت یامست خفته خوانم تو را و یا بیدار
ای گشته به اسم هوشیاری مغرور تو کی دانی که عیش مستان چه خوشست؟
سخن‌گوئی بی‌آوازی ولیکن نگوید تا نیابد هوشیاری
هوشیاری زان جهانست و چو آن غالب آید پست گردد این جهان
به هشیاری ندارم تاب غم، ساقی، بیار آن می که آتش رنگ شد، آتش زنم در روی هوشیاری
ولیکن هست ازیشان نامداری دلیری کاردانی هوشیاری
چه سود از بندسخت و استواری چو تو با او نکردی هوشیاری