هوبره

معنی کلمه هوبره در لغت نامه دهخدا

هوبره. [ ب َ رَ / رِ ] ( اِ ) شوات. چرز. ( یادداشت مؤلف ). پرنده ای است که آن را به عربی حباری و به ترکی توغدری گویند. ( برهان ). مرغی است بری ، خاکستری رنگ و منقارش دراز. ( تحفه حکیم مؤمن ).
هوبره. [ هََ / هُو ب َ رَ / رِ ] ( ص ) سرگشته و حیران. ( برهان ). به معنی حیران آورده اند و از طبقات پیر انصاری نقل کرده که شیخ شبلی در حق شیخ یعقوب دعا کرده گفت : خدای تعالی تو را هوبره کند. وی گفت : آمین... ( انجمن آرا ). رجوع به حاشیه برهان چ معین شود.

معنی کلمه هوبره در فرهنگ معین

(بَ رِ ) (اِ. ) پرنده ای است وحشی و حلال گوشت ، بزرگتر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زردرنگ و خال دار.

معنی کلمه هوبره در فرهنگ عمید

پرنده ای وحشی، حلال گوشت، و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زردرنگ و خالدار، جرز، چرز، جرد، حُباری.

معنی کلمه هوبره در فرهنگ فارسی

پرندهای وحشی وحلال گوشت، بزرگترازمرغ خانگی و، ودارای گردن درازوبالهای زردرنگ وخالدار
(اسم ) پرنده ای از راست. پا بلندان که در نواحی صحرایی و کویری آسیا و اروپا و آفریقا پراکنده است . این پرنده جثه ای بزرگ دارد ( بقدر یک بوقلمون ) و رنگ پرهایش زرد متمایل به خاکستری وصورتی وخال داراست و رویهمرفته پرند. زیبایی است وازمرغانی است که زیاد شکار میشود بهمین جهت نسل آن روبانقراض است حباری خرچال لک
سرگشته و حیران بمعنی حیران آورده اند

معنی کلمه هوبره در دانشنامه آزاد فارسی

هوبَره (bustard)
(یا: چَرْز) سه گونه پرنده از خانوادۀ Otididae، با جثۀ متوسط تا بزرگ که با دشت ها، مراتع صاف و تپه ماهورها خو گرفته اند. بیشتر می دوند و کمتر پرواز می کنند. در ایران سه گونۀ زنگوله باله (هوبرۀ کوچک) Otis tetrax L؛ هوبرۀ بزرگ (میش مرغ) Chlamydotis undulata Jacqu وجود دارند، که گونۀ سوم در ایران بیشتر است.

معنی کلمه هوبره در ویکی واژه

از فارسی میانه hōrparrag / *hūrparrag*، ضبط در رساله خسرو و ریدک.
پرنده‌ای است وحشی و حلال گوشت، بزرگتر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال‌های زردرنگ و خال دار.

جملاتی از کاربرد کلمه هوبره

از مشایخ نصیبین است، شبلی بمصر می‌شد از بغداد بحلی خواستن آن وقت که عمل داشته بود اسپ در زمین کسی کرده بود، که پدر وی حاجب الحجاب خلیفه بود. چون شبلی بمصر می‌شد، گذر وی بر شیخ بایعقوب میدانی بود، بدیدن شبلی آمد، وی آن وقت بنوی فرا زین کار می‌نگریست، و اول ارادت وی بود مردی فربه بود، شبلی دست بر بروی وی فرود آورد گفت: جبرک اللّه! خدای ترا هوبره کناد! با یعقوب گفت آمین!