هواگیر

معنی کلمه هواگیر در لغت نامه دهخدا

هواگیر. [ هََ ] ( نف مرکب ) هواگیرنده. در حال پرواز.
- هواگیر گشتن ؛ هوا گرفتن. پریدن :
از راه نظر صید دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد.حافظ.|| که آنجا هوا گذاره دارد. که معرض هواست.

معنی کلمه هواگیر در فرهنگ معین

( ~. ) (ص . ) ۱ - اوج گیر، به هوا پرنده . ۲ - در هوا صید شده . ۳ - هوایی ، آرزومند.

معنی کلمه هواگیر در فرهنگ فارسی

هوا گیرنده در حال پرواز

معنی کلمه هواگیر در ویکی واژه

اوج گیر، به هوا پرنده.
در هوا صید شده.
هوایی، آرزومند.

جملاتی از کاربرد کلمه هواگیر

سیر دیر و کعبه جز آوارگیهایم نخواست شد هواگیر از فشار این مکانها جای من
این شاهباز کیست که در صیدگاه او مرغان بال بسته هواگیر می شوند
از هواگیری آن گیسو شکستم پر و بال مرغ دامم من بشاهین هوائی چون کنم
گلش از باد گردد چون هواگیر تو گوئی برف می بارد بکشمیر
نه هواگیر چون سلیمان باش نه هوس بخش همچو حاتم کن
ناقصان رامی کند کامل، سفر کردن ز خویش می شود ابر بهاران چون هواگیرد بخار
چون خاک هواگیر درین عرصه محالست کز خود روی و صاحب اورنگ نگردی
که شد از جانبی ناگه هواگیر به رنگ ابر نیسانی سحابی
اَلَک، غَربال، سَرَند یا پَرویزن ابزاری است برای جدا کردن اجسام ناخواسته به وسیله یک تور بافته‌شده. اگرچه، در آشپزی، به‌ویژه برای آرد، الک برای هواگیری مواد مورد استفاده قرار می‌گیرد. یک صافی، نوعی الک است که برای جداسازی جامدات از مایعات استفاده می‌شود.
از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد
جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش روح اگر ازتن هواگیرد بخاری گو مباش