هوام

معنی کلمه هوام در لغت نامه دهخدا

هوام. [ هََ وام م ] ( ع اِ ) ج ِ هامَّة. ( منتهی الارب ). به معنی حشرات الارض مثل مار وکژدم و راسو و مور و هر خزنده و گزنده است. ( غیاث ).در فارسی به تخفیف هم به کار رفته است :
بسا که تو به ره اندر زبهر دانگی سیم
شکست خواهی خوردن ز پشه و ز هوام.فرخی.جرم زمین تا قرار یافت ز عدلت
بس نفس شکر کز هوام برآمد.خاقانی.اندرافتادند درهم ز ازدحام
همچو اندر دوغ گندیده هوام.مولوی.
هوام. [ هَُ ] ( ع اِمص ) تشنگی سخت. || نوعی از جنون و عشق. ( منتهی الارب ).
هوام. [ هََ وْ وا] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه هوام در فرهنگ معین

(هَ مّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ هامه . حشرات موذی .

معنی کلمه هوام در فرهنگ عمید

حشرات زهردار و موذی.

معنی کلمه هوام در فرهنگ فارسی

حشرات زهردارومو ی، جمع هامه
( اسم ) جمع هامه ۱- جانوران زهردار. ۲- حشرات : چو گشت کاس. چشمش پز از ذباب و هوام بهم نهد مژه و سر بزیر آب کند. ( ایرج میرزا )
شیر بیشه

معنی کلمه هوام در ویکی واژه

جِ هامه. حشرات موذی.

جملاتی از کاربرد کلمه هوام

دام هم از ما بساختند چو دیدند سوی خوشی‌های جسم میل و هوامان
روی عن ابن عباس رضی اللَّه عنه قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الحشر لم یبق جنة و لا نار و لا کرسی و لا حجاب و لا السماوات السمع و الارضون السبع و الهوامّ و الطّیر و الشّجر و الدّواب و الجبال فالشّمس و القمر و الملائکة الّا صلّوا علیه فان مات من یومه و لیلته مات شهیدا».
تو نمی‌دانی که من هستم چنین بی هوامائیم بر روی زمین
پس سلیمان علیه‌السلام خواست که بنفس و مال و ملک و رعیت از جن وانس و وحوش و طیور و سوام و هوام و دیگر آلات مملکت و اسباب سلطنت عبودیت حضرت عزت کند و بدین همه تقرب و توسل جوید تا چندانک اسباب تقرب زیادت بود قربت و درجت زیادت بود.
رهین منت احسان او وحوش و طیور اسیر چنبر فرمان او سوام و هوام
این نامه هفت عضو مرا هفت هیکل است کایمن کند ز هول سباع و شر هوام
حق تنش را از سباع و از هوام منع فرم و ده است تا یوم القیام
آل پیغمبر بقول آن امام باشد ایمن از سباع و از هوام
چه بارهاست ز تو بر تن سوام و هوام چه داغهاست ز تو بر دل وحوش و طیور
در میان دشت ز انبوه هوام زیر زیر و زار زار آید همی
استان هوامبو ۳۴٬۲۷۰ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۸۹۶٬۱۴۷ نفر جمعیت دارد.